درس خارج اصول استاد گنجی حفظه الله
جلسه 93 23/11/1401
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در کلام أخباریین بود که ادعا کرده بودند از مقدمات عقلیه علمِ به حکم شرعی حاصل نمی شود ولو بعضی هاشون، چه عقل نظری و چه عقل عملی.
بحث در عقل نظری بود، مقدمات عقلیهی عقل نظری قطع آور نیست به حکم شارع، گفته اند خطا در مقدمات عقلیه فراوان است وقتی کثرت خطا بود پس علم معنا ندارد.
جواب دادند که خب منطق عاصمِ فکر است از خطا؛
جواب دادند أخباریین که منطق عاصم فکر است از خطا در صورت برهان صورت قیاس، بله منطق می گوید مثلاً شکلش شکل اول باشد صغری و کبری کلی باشد حد وسط تکرار شده باشد، این ها راحت است مراعاتش هیچ وقت اشتباه نمی کنند انسان ها در ترتیب شکل اول، ولکن گفتند اخباریین که در مواد اشتباه است و منطق عاصم نیست نسبت به مواد.
بعضی ها گفته اند جواب داده اند از این جواب هم، گفته اند: چرا مواد هم مورد عصمت است چون مواد یا بدیهات است اولیات است وجدانیات است فطریات است همان هایی که شمرده اند آنها که واضح است خطا ندارد دیگر. و اگر از ضروریات نباشد باز بالبرهان است دوباره آن برهان صورتش منطق درست می کند، ما را از خطا حفظ می کند باید به موادی برسیم که آن ها اولیات هستند “کل ما بالعرض ینتهی الی ما بالذات” بایستی به بدیهی برسیم به واضح برسیم پس باز جلوی خطا گرفته می شود، اینطور گفته اند و جواب داده اند و رد کرده اند اخباریین را.
ولکن به ذهن میاید که این حرف أخباریین که منطق عاصم نیست درست است انسان باید انصاف بدهد، شاهدش این است که این همه مناطقه اختلاف دارند اشتباه دارند، هر مسأله ای که اختلافی است یا هر دو به ناحق است یا یکی شون خلاف است، نمی شود همه شان به حق باشد این همه مسائل محل اختلاف، مشائیین آنقدر اختلاف دارند که گاهی یکدیگر را تکفیر می کنند، مشائیین یک حرف می زنند اشراقیین یک حرف می زنند، آن می گوید پای استدلالیان چوبین بُوَد دیگری می گوید تو اصلاً نمی فهمی متهم می کنند به نفهمی ادعا می کنند باید فکر داشته باشید بفهمید، یکی می گوید باید عنایت الهیه شاملت شود تا بفهمی. خطای زیاد در این علوم عقلیه خودش دلیل و برهان محکمی است میدانی حساب کنید که منطق عاصم نیست، اگر منطق عاصم بود این همه اختلاف چه معنا داشت این همه اشتباه چه معنا داشت؟!
سِرّش این است که، نکته اش این است که درست است که منطق عاصم از خطاست در هیئتِ برهان در صورتِ برهان، جلوی اشتباه ما را می گیرد این درست است و درست است که مواد هم باید برگردد به ضروریات به أولیات به واضحات، این نیز درست است و اگر واضح نبود خودش مبیّن نبود دوباره باید قیاس دیگری تشکیل بدهیم بالاخره باید مبیّنش کنیم این ها درست است ولی خب چه بسا در ادعای مان که این از اولیات است از بدیهیات است، اینجا خطا می کنیم در تطبیق خطا می کنیم، کثیراً مّا مرحوم آخوند می فرماید ضرورة کذا و کذا بداهة کذا و کذا أصلاً هیچ ضرورتی نیست بداهتی نیست.
شما خودتان حساب کنید میدانی، اختلاف شما با طرف تان که منازعه دارید مباحثه دارید در همین تطبیقات است او اگر می گوید نمنع الصغری کی گفته است که اینطوری است شما می گویید واضح است که اینطوری است، ادعای وضوح می کنید، می گوید نمنع کلیة الکبری کلیت کبرا را منع می کنیم شما باز جواب می دهید می گویید نه این ادعا کبری کلی است بداهت ادعا می کنید مبین بودن، یک چند جاش صغری درست بوده است ادعا می کنید همه جا اینطوری است، خیلی اوقات حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز سواء فوراً ادعای کلی بودن می کنید درحالیکه أصلا کلیت ندارد!
اگر مواد از ضروریات باشد که منطق همین را بگوید باید از آن ها از ضروریات باشد از واضحات باشد همان قضایا ستّی که درست کرده اند، صورت قیاس هم که واضح است ترتیب بدهید از خطا مصون می مانید این درست است ولی این موادّ کثیراً مّا مورد ادعاست یکی می گوید واضح است یکی می گوید اصلا درست نیست عدمش واضح است.
براهین و شکل اول را در کتاب ها همینگونه جواب می دهند که نمنع الصغری تارةً نمنع الکبری أخری داستانش همین است او ادعا می کند صغری آن هست شما می گویید نیست، او ادعا می کند کبری کلی است شما می گویید اصلا کبرا درست نیست نه اینکه کلی نیست!
منطق عاصم است اگر که آنطور که در منطق بگویند ما همانطور حرکت کنیم، اما کی میاید طبق منطق (حرکت کند)؟ همه ادعا می کنند که ما طبق منطق (حرکت می کنیم) این سر این است که با اینکه درست منطق مراعاتش یعصم ولی کی میاید مراعات کند آن ها را؟! مراعتش با دعوی است واقعیت کثیرامّا نیست، ادعا می کنند، این است که چرا با اینکه این علوم عقلیه صاحبان علوم عقلیه اول منطق خواندهاند استاد منطقند چرا اینقدر اشتباه زیاد دارند مشکل شون در این مواد است که در مقام تطبیق ادعا می کنند این بدیهی است درحالیکه بدیهی نیست.
پاسخ به سؤال: ما هم گفتیم فقهاء هم این اشتباه را دارند.
پاسخ به سؤال: آن که گذشت و نقض قبلی بود.
این است که در مقدمات عقلیه خطا زیاد است و منطق عاصم نیست این حق با أخباریین است ولکن مع ذلک اینکه ادعا کرده اند مقدمات عقلیه چون کثرت خطا در آن است که قبول کردیم کثرت خطا هست علم نمی آورد، نه این ملازمه را قبول نداریم یعنی کبری را در حقیقت منکر می شویم آن ها می گویند هرچی “کلما کثر فیه الخطا فلا یوجب العلم” می گوییم نمنع کلیة الکبری این کبری ممنوع است کی گفته است، شما ادعا می کنید می گویید از واضحات است، نه کلما کثر الخطاء لما امکن حصول القطع، نه انسان کثیر الخطا است قطع هم در وی پیدا می شود این امر بدیهی است، کثرت خطا موجب نمی شود که قطع پیدا نشود، خطا زیاد داریم ولی خب یک جاهایی هم قطع پیدا می کنیم با هم ملازمه ندارند.
پاسخ به سؤال: چی دخیل است؟ هوا؟
پاسخ به سؤال: نه هوا، بالای هوا، مغز دخیل است، این ها واضحات است ما تحلیلش می کنیم.
پاسخ به سؤال: نه هوای نفس نیست، أحیاناً راست می گوید هوای نفس سبب می شود یک چیزایی را ادعا کند و غلبه بدهد بر عقلش غلب هواه علی عقله ولی خیلی جاها صحبت از هوا نیست تفکر می کند بنده خدا.
پاسخ به سؤال: نه خلاف وجدان صحبت نکنید آخوند که ادعای بداهت کرده از روی هوای نفس گفته است، نه بابا.
کثیری از علماء، فقهاء، أصولیین همه ی فنون ادعا می کنند که ما قطع پیدا کردیم که قطعاً مسأله این است بعید است همه این ها دروغ می گویند قطع پیدا نمی کنند و ادعا می کنند!
و اصلاً ادعا هم هست بعضاً یقینی می گوید اینطوری است وقتی می گویی قسم می خوری گیر می کند یقینی ادعا است ولی نه خیلی جاها یقین پیدا می شود به اینکه مسأله چنین است، اینکه مثل أمین استرآبادی منحصر کرده است یقین را به مثل ریاضیات و هندسه و امثال این ها که مبادی شان خیلی محکم است نه منحصر به آن ها نیست، همین علوم حدسیه خیلی هاش یقین آور است بالوجدان یقین پیدا می شود از براهین عقلیه، اگر از براهین عقلیه دیگر هیچ یقینی پیدا شود پس کجا پیدا می شود این است که گفتنی نیست.
حاصل الکلام: اینکه اخباریین می گویند مقدمات عقل نظری علم آور نیست چون کثرت خطا دارد، جواب: کثرت خطا ملازمه ندارد با علم نیاوردن، أصلا خود انسان کثیر الخطا هست ولی در عین حال یک جاهایی یقین دارد نمی شود این را وجداناً انکار کرد، حرف آن ها نادرست است.
پاسخ به سؤال: نه، درصد بالا آن ها نیست
درصد بالا .. البته از انصاف نباید گذشت اخباریین که قطع را …
یمکن أن یقال دفاعاً از أخباریین:
اینکه أخباریین می گویند یقین به حکم شرعی از مقدمات عقل نظری حاصل نمی شود در ذهن شان این بوده است که مقدمات عقلیه یعنی همین ملاکات همین استحسانات همین هایی که اهل سنّت به کار می برند، در ذهن شان همین ها بوده است گفتند خب ما از ملاکات یقین پیدا نمی کنیم، اول به خود ملاک یقین پیدا نمی کنم بعد هم یقین پیدا کنیم که ملاک این است خب شاید أصلا شارع مقدس طبق ملاک حکم نکرده است!
اینکه ملاک قطعی پیدا بکنی قطعاً ملاکش این است پس شارع حکم کرده است، نه شاید گفته مردم همان ملاک را می فهمند راه خودشان را می روند چه کار داریم ما که حکم کنیم شاید هم حکم نکرده است.
اینکه اخباریین قطع به حکم شرعی را به توسط عقل نظری مُنکر شده اند به ذهن میاید که نظر این ها مقصور به ملاکات و استحسانات و قیاسات بوده است که گفته این ها خطای شان زیاد است که اگر اینگونه باشد حرف شان درست است.
ولکن کَشف أحکام شرعیه منحصرِ به ملاکات نیست، ملازمات استلزامات این ها نیز جزء مُدرَکات عقل نظری است، اینکه عقل یقین پیدا کند شارع مقدس مقدّمه را واجب کرده است چون ذی المقدمه را واجب کرده است، نه می شود یقین پیدا کند، صحبت ملاکات (نیست) ملازمات استلزامات، اینکه أمر به شیء مقتضی نهی از ضد باشد می تواند این را، ربطی به ملاکات ندارد.
فی الجمله از غیر طریق ملاکات نیز می شود قطع پیدا کنیم به حکم شرعی، باز منحصر به این نیست ملاکات ملازمات استلزامات، یک مواردی هم إلغاء خصوصیات است که قطعی اند عرفی نه ها، قطعی،
گاه گاهی در فقه ما می رسیم به اینکه ولو عرف این استظهار را نمی کند ولی یقین پیدا می کنیم که این خصوصیت ندارد، حکم را تعمیم می دهیم یکی از جاهای افتراق اصولی اخباری اینجاست دیگر.
اگر خطاب ظهور أولیه اش در عموم نباشد در خصوص نباشد او میاید به همان خصوص، می گوید همان خصوص، أصولی می گوید نه، أصولی یک چیزهایی را ضمیمه می کند که یقین پیدا می کند، روایت می گوید “زیارة الحسین علیه الصلاة و السلام فریضة علی کل مؤمن” فریضه است، أصولی می گوید ظاهش فریضه است جمود بر لفظ می گوید واجب است ولی می گوید من یقین دارم واجب نیست لو کان لبان. اگر یکی از واجبات بود. از قاعده لو کان لبان به یقین می رسد، منحصر نیست، یقین پیدا کردن منحصر نیست به ملاکات به ملازمات استلزامات نه ما موارد زیادی را ظاهر روایت است، همین بحثِ أذان را می خواندیم یا بحث لباس مصلی، شرائط، گاه گاهی می رسدیم ظاهرش نهی است، نهی ظاهر در حرمت است دیگر عرفی اش حرام است ولی می گفتیم نمی شود حرام باشد لو کان لبان، آقای خویی با لو کان لبان درست می کرد، ما می گفتیم مناسبت حکم و موضوع، ما هم به یقین می رساندیم، اگر روایت آمد گفت که در روز ایستاده آب بخور، امر ظاهر در وجوب است می گوییم عقل هم خوب چیزی است دیگر می شود ایستادن ملاک وجوبی داشته باشد؟!
پاسخ به سؤال: نه نه اخباری همه ظواهر را عمل می کنند. أصلا بیشترین اختلاف اخباری اصولی، عملی … حالا این ها فنی بوده بحث حصول یقین .. حالا بیاییم میدانی أکثر مواردی که أخباریین با أصولیین اکثرش از همین قبیل است، ظاهر خطاب وجوب است ظاهر خطاب حرمت است آن ها می گویند واجب است حرام است اصولیین می گویند نه نمی شود.
خب یقین به حکم شرعی ما می توانیم به توسط عقل مان ما به یقین برسیم صحبت ملاکات هم نباشد یک نکاتی دیگری، صحبت استلزامات ملازمات هم نباشد، اینکه من اصرار دارم منحصر به آن ها نکنم چون ممکن است ملازمات را شما منکر شوید بگویید کی گفته مقدمه واجب واجب است؟! کی گفته است عقلی است اصلا؟! وجدانی است، استلزامات هم أمر به شیء مقتضی نهی از ضدش است این ها هم در جای خودش ثابت شده مستلزم نیست، نه ما توسعه دادیم یک جاهایی که …
پاسخ به سؤال: نه عیب ندارد حکم شارع استحباب است، فریضه یعنی مستحب مؤکد ما به حکم عقل رسیده ایم که زیارة الحسین مستحب مؤکد است.
سؤال: عقل می گوید واجب نیست نمی گوید مستحب مؤکد است!
پاسخ به سؤال: پس ما با چی رسیده ایم به اینکه … ؟
پاسخ به سؤال: نه .. اینکه عنوان “فریضة” گفته است می گوییم پس فریضه را آورده است برای تأکید است مبالغه است.
پاسخ به سؤال: ما می گوییم بدیهی است آن ها می گویند نظری جدّی است أصلا میگویند مبهم است، اختلاف سر همین است آن ها می گویند اصلا روشن نیست ما می گوییم کاملاً روشن است.
خب این در عقل نظری.
و أما عقل عملی:
از عقل عملی آیا علم پیدا می شود یا نه؟
اخباریین گفتند نه، از مقدمات عقل عملی هم یقین به حکم شرعی پیدا نمی شود، چرا؟ چون مواردِ عقل عملی این ها به عادت ها فرق می کند به قبائل فرق می کند به انسان ها فرق میکند این ها یقین آور نیست مثلاً قبح کذب عقل عملی است عقل می گوید لا ینبغی صدورش اینگونه ادعا می کنند لا ینبغی صدور کذب، محل اختلاف است خیلی ها هم قولاً هم عملاً می گویند کذب که حرام نیست قبیح نیست که این همه ما دروغ می گوییم ضرر به کسی نداشته باشد چه عیبی دارد؟! ما اکثراً دروغ می گوییم، می گوییم ضرر به کسی ندارد که! چه عیبی دارد؟!
محل اختلاف است دیگر، یک عده می گویند قبیح است دروغ گفتن ولو ضرری نداشته باشد یک عده می گویند نه آقا قبحی ندارد ضرر نداشته باشد، در میان مردم همینطوری است دروغ گفتیم به کسیکه ضرر نمی رساند چه عیبی دارد یا مثلاً دروغ گفتن به زوجه یکی می گوید قبیح است یکی می گوید نه چه قبحی دارد به زنش انسان دروغ بگوید این ها ولایت دارند انسان برشان، گفتنش عیب ندارد راست و دروغ فرقی نمی کند، محل اختلاف است دیگر،
گفته اند عقل عملی یقین آور نیست چون محل اختلاف است هر کسی عقلش یک چیزی می گوید، همینطور هم است دیگر خیلی اوقات می گوید من به حکم عقلم عمل کردم، او می گوید عقل من اینطور می گوید دیگری می گوید عقل من چیز دیگری می گوید در حکم عقل با هم اختلاف دارند، این اختلاف در حکمِ عقل این تفاوتِ انسان ها، تفاوت عقول انسان ها سبب می شود که ما از حکم عقل هم نتوانیم به حکم شارع یقین پیدا بکنیم.
این فرمایش أخباریین فی الجمله درست است اینکه ادعا کنیم هرچه را ادعا می کنند حکم عقل پس حکم شرع هم همان است، به حکم شرع برسیم، نه إنصافش این است که هرچه را ادعا می کنند حکم عقل، این جای تأمّل دارد که حکم عقل هست یا نه، ولی این قدر متیقنی که أحدی شک ندارد چرا، کذب مضرّ قبیح است عند العقلاء دیگر در این شکی نیست، ما می توانیم از أحکام عقلِ عملی فی الجمله آنجایی که متیقنش هست، شما می گویید اختلاف زیاد است می گوییم راست می گویید ولی یک جاهایی متیقن است متفق علیه است کسی شک ندارد همان جایی که متفق علیه است از همان جا یقین پیدا بکنیم به حکم شارع، ما می توانیم بگوییم این همه عقلاء همینگونه می گویند شارع هم که مِن العقلاء است او هم همینطور می گوید.
اینکه اخباریین از حکم عقل عملی منکر شده اند به نحو مطلق نه. وجوب اطاعت، اطاعت مولی واجب است حکم عقل عملی است دیگر، حرام است معصیت مولا حکم عقل عملی است این ها را چطور قبول دارند؟ می گویند این از واضحات است، هر عقلی می فهمد که باید مولایش را اطاعت کند، این دیگر جای اختلاف ندارد جای شبهه ندارد می گوییم چطور در وجوب اطاعت حرمت معصیت این حرف ها را می زنید شما هم قبول دارید؟ در حرمت کذب مضر هم همین است فرق نمی کند.
اینکه اختلاف هست در مصادیقِ عقل عملی صحیح است ولی اینکه میگویید پس چون اختلاف است، مثل همانجا دیگر (مثل عقل نظری) آنجا می گفتند خطا است اینجا می گویند اختلاف است، چون اختلاف است ما به یقین نمی رسیم نه این ملازمه ندارد، اختلاف هست ولی یک جاهایی می شود به یقین برسیم که یقیناً، حالا یقیناً شارع همین را می گوید از راه قاعده ی ملازمه باشد آن هایی که ملازمه را قبول دارند “ما حکم به العقل حکم به الشرع” و اگر ملازمه را قبول نداشته باشند باز میتوانند از حکم عقلی قطع پیدا کنند به حکم شرعی برسند، از باب اینکه مثلاً سکوت کرده است شارع، می شود ما نمی گوییم هست میدانیش ما ادعا نداریم ها! ولی جا دارد کسی بگوید … حرف آن ها غلط است که می گویند چون مصادیق عقل عملی محلّ اختلاف است پس قطع حاصل نمی شود این غلط است، نه محل اختلاف است در قدر متیقنش قطع حاصل شود أما واقعاً قطع حاصل می شود در مواردِ عقل عملی، این نه، میدانیش محل کلام است، باید ما قاعده ملازمه را قبول داشته باشیم “ما حکم به العقل حکم به الشرع” وگرنه از حکم عقل عملی چطور برسیم به حکم شارع و أخباریین ملازمه را هیچ قبول ندارند، آن ها می گویند کی گفته … أصلاً آن ها عقل را از کنار انداخته اند ملازمه را قبول کنند بین حکم عقل و حکم شرع؟!
آن وقت باید یک نکاتی دیگری ضمیمه شود، تقریر شارع مثلاً، در نظائرش شارع آن حکم را … باید یک ضمائمی .. شاید بشود فی الجملة اگر منکرِ قاعده ملازمه شدیم شاید فی الجمله بشود یک مواردی ما از عقل عملی به حکم شارع برسیم.
حکم عقل عملی می گوید ظلم قبیح است پس حرام است شرعاً، بعید است شارع حرام نکرده باشد، ظلم را حرام نکرده باشد، اصلا قاعده ملازمه باطل ولی خیلی بعید است ظلم را حرام نکرده باشد، آیه “ولا تظلمون و لا تظلمون” آن دلالت ندارد ها! می گوید ظلم نمی کند، آدم های خوبی هستند ظلم نمی کنند “فلکم رؤوس أموالکم” آن سخت است که ما بگوییم … “لعنة الله علی القوم الظالمین” هم آن معلوم نیست این ظلمی که ما می گوییم باشد، آن ظلم دیگری است که مربوط به دین و دیانت است، ما اگر خطابی پیدا نکنیم که ظلم حرام است (نمی گویم نیست ها من ادعا نمیکنم) اگر خطابی پیدا نکنیم که ظلم حرام است .. “اعدلوا هو أقرب للتقوی” این لسانش استحباب است اصلا، اقرب الی التقوی که واجب نیست.
اگر دلیلی پیدا نکنیم که ظلم حرام است بعید نیست که از عقل مان برسیم که ظلم حرام است نزد شارع، خیلی بعید است که مثلاً ظلم را حرام نکرده است.
در هر حال در عقل عملی ما نیاز داریم به قاعده ملازمه اگر خواسته باشیم به حکم شارع برسیم و اگر قاعده ملازمه را منکر شدیم می توانیم برسیم از حکم عقل عملی به حکم شارع یا نمی توانیم؟ آن موردی است دیگر، ربما یک فقیهی می رسد و ربما … خصوصیات مورد است، علی أیّ حال اینکه أخباری می گوید نمی شود از حکم عقل عملی حرفش غلط است، می شود.
هذا تمام الکلام در مقام اول بحث که آیا از مقدمات عقلیه ما علم به حکم شارع پیدا می کنیم یا نمی کنیم؟ فی الجمله علم پیدا می کنیم.
مقام ثانی، کلمات بعضی از أخباریین که گفته اند شارع از این قطع ردع کرده است، قبول کرده اند که از مقدمات عقلیه علم پیدا می کنیم می رسیم به حکم شارع ولی شارع مقدس از عمل به قطع ردع کرده است و روایاتی آورده اند برای این، شواهدی اقامه کرده اند
خب حرف این ها… یک مطلب این است که اصلا ردع از قطع ممکن است یا ممکن نیست؟ اخباریین می گویند نه اینکه ردع از قطع ممکن است که واقع است به حکم اخباری که ستأتی.
اصولیین اختلاف داشتند مشهور بین أصولیین می گویند ردع شارع از عمل به قطع ممکن نیست، بعضی ها از اصولیین گفتند نه، ممکن است اینکه می گویند حجیت قطع ذاتی است نه ذاتی باب برهان که لا ینفک است ذاتی أصولی یعنی فی حد ذاته حجت است اگر ردع نشود ما نمی گوییم فی نفسه اشکال ندارد می گوییم فی ذاته منجز است معذر است لولا ردع شارع، شارع اگر ردع کرد این مانع می شود، فرقش با ظن این است ظنّ حجّیتش توقف دارد بر جعل، باید جعل حجیت کند برای ظن ان الظن لا یغنی من الحق شیئا اینجا عکس است فی ذاته حجت است نیاز به جعل ندارد، عدم حجیتش نیاز به ردع دارد، سید یزدی همینگونه گفت دیگر، گفت شارع می تواند ردع کند.
پاسخ به سؤال: امکان دارد، بله دیگر. فی حد ذاته معنایش این است که ما گفتیم بعید نیست همینطور باشد، خداوند نتواند بگوید به قطعت عمل نکن این بعید است
پاسخ به سؤال: بله.
پاسخ به سؤال: این ها گذشت دیگر.
خب این است که ظاهر بعض أخبار همین است که این ها هم ادعا کرده اند بحث خواهیم کرد به ذهن اوّلی همین میاید که می خواهد از عمل به قطع ردع بکند، این است که آنهایی که می گویند ردع از عمل به قطع ممکن است به ظاهر أولیه این أخبار عمل می کنند مشکلی ندارند، أبان قطع پیدا کرد که حکم این است حضرت ردعش کردند گفتند این قطعت از راه قیاس آمد “ان الدین اذا قیس محق” این قطعت ارزش ندارد.
پاسخ به سؤال: آنهایی که می گویند مثل سید یزدی مثل اخباری ها آن ها راحت اند.
فردا بحث ما در این است که مثل مرحوم آخوند مثل مرحوم شیخ انصاری که می گویند محال است سلب حجیت از قطع، آنها این اخبار را چه کار می کنند هر کدام یک راهی را رفتند شیخ یک راهی را رفته است در اینجا نائینی یک راهی را رفته است، همان طرقی که در آن بحث سابق مطرح کردیم همان طرق اینجا تکرار شده است به علاوه ی دو طریق آخر که ما اجمالاً به آن طرق اشاره می کنیم، آن دو طریق آخر را آن ها مهم است، جدید است، انشاء الله بحث خواهیم کرد. تتمه کلام فردا ان شاء الله.