خارج فقه جلسه 94 تاریخ 24/11/1401
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمان الرحیم.
بحث شرایط ششگانه ای است که مرحوم سید در مورد دوم ذکر کرده است. عرض کردیم فرمایشی از مرحوم اقای بروجردی که ایشان ادعا کرده است که در مقام ما دو تا ملاک داریم. یک ملاک اون ملاکی است که در التحاق به جماعت است. جانبه را جانب مصلی را ملاحظه کرده است گفته است تو که میخواهی ملحق به این جماعت بشوی اذان و اقامه نداری. جانبِه. و یک ملاک هم در حرمت جماعتی است که منعقد شده است اگر میخواهید شما میخواهید مستقلا نماز بخوانید حالا فرادی یا جماعت باید حرمت جماعت قبل را حفظ بکنید. لها است. به خاطر ان جماعت به تو میگویم اذان و اقامه نداری. دو تا ملاک داریم.
در این صورت دو اثر را مترتب کردیم ما دیروز یک اثرش را بیان کردیم. اثر اول این است که اونی که به ملاک التحاق است اکثر این شرایط در ان معتبر نیست. این که باید در مسجد باشد نه هیچ اعتباری ندارد اینکه باید ادائی باشد اعتباری باشد ملاک التحاق عام است در خانه هم اگر جماعتی باشد بخواهد ملحق بشود اذان و اقامه ندارد دیگه. اون ملاک اول اقتضای این شرایط ششگانه را ندارد. اما اون ملاک دوم که احترام ان جماعت است حرمت ان جماعت است که گفته است روایت ابی علی این را دارد میگوید. اونجا چرا این شرایط معتبر است. این یک حرف است.
یک اثر دومی هم مترتب کرده است فرموده است که این که سقوط اذان و اقامه در این جا رخصت است یا عزیمت است این جا هم باز فرق میکند. اگر مورد از مواردی است که ملاک اول در ان وجود دارد مثل ان که به قصد جماعت امده است جماعت تمام شده است این جا ملاک التحاق است انجا که ملاک اول است التحاق نیست ولی ملاک التحاق است که به قصد جماعت امد و نرسید در این جا گفته است رخصت است چون که مراعات جانب مصلی است. رخصت است دیگه. علیه نیست له است. چون تو میخواستی ملحق بشوی من به تو رخصت دادم که اذان واقامه را نگویی. و اما اونی که به ملاک دوم است احترام جماعت قبلی ان علیک است به خاطر تو نه به خاطر ان جماعت باید حرمتش را حفظ کنید گفته است این جا سقوطش عزیمت است. هر کجا ملاک التحاق است، له است و هر جا ملاک جماعت است، علیه است. له رخصت است و علیه عزیمت است.
سوال:؟؟؟
جواب: گفته است دیگه. ملاک التحاق. میگوید ان که به قصد جماعت امده است فرقی ندارد فرادی بخواند یا جماعت ملاک التحاق را دارد.
سوال:؟؟؟
جواب: نه نکته میگوید نکته اش این است که این چون قصد جماعت داشته است مراعات حال این را کرده است و گفته است له. گفته است این مهم است.
البته دیروز عرض نکردم این اثر دوم را چون بر عزیمت و رخصت بودن مرحوم اقای بروجردی تعلیقه نزده است سید که گفته است اقوی این است که رخصت است تعلیقه نزده است. به ذهنم این بود که در تقریراتش گفته است و لکن عملا در همه موارد گفته است رخصت است. سید که گفته است رخصت است قدر متیقن این بحث ملاک دوم است ملاک اول برای مورد اول است با این که قدر متیقنش ملاک دوم است و سید گفته است رخصت است باز ایشان تعلیقه نزده است در درس و بحثش گفته است ولی اعتقادش هم همین بوده معلوم نیست.
خب این تو ذهنم این است که مثلا اینها را در بحثهای علمیش گفته است ولی در فتوی رخصت را به نحو مطلق فرموده است. مرحوم اقای بروجردی همین که میگوید رخصت است و اونجا قبول میکند این جا که میرسد تفصیل میدهد معنا ندارد که بگوییم یک فرض را قبول کرده است در همین شرایط سته تعلیقه زده است تعلیقه مفصلی که دیروز خواندیم در همین جا له و علیه را بیان میکند. این فرمایشی که ایشان فرموده است نمیدانم نگاهش کردید یا نه. بعضی دیگر از معلقین عروه از تلامذه ایشان این بیان را پذیرفته اند که دو ملاک است.
لکن به نظر ما اینها دلیل ندارد استحسان است به ذهن می زند که مثلا کسی که به قصد جماعت میاید به او میگوید اذان و اقامه نگو چون قصد داشته است پس میخواهد بگوید مثل ملتحق هستی. انصافش این است که مساعد اعتبار است. اونی که قصد داشته است بیاید جماعت، نرسید گفت اذان و اقامه نداری این را مثل ملتحق حساب کرده است. و اما کسی که قصد داشته است که نماز مستقل بخواند مستقل حسابش کرده است نه مثل ملتحق. مساعد اعتبار همین است که ایشان میگوید این را نمیشود انکار کرد و لکن روایات مطلق هستند ما نمیتوانیم روایات را تقسیم بندی بکنیم. ایشان تقسیم بندی کرده است در ابتدای کلامش گفته است غیر از روایت ابی علی انها حکم التحاق را دارند موثقه ابی بصیر روایت ابی بصیر و سکونی روایت زید انها گفته است که قاصد جماعت هستند. این است که گفته است که انها قاصد جماعت را میگویند حکم التحاق را میگویند. روایت ابی علی را گفته است که نه روایت ابی علی نمی خواسته است ملتحق بشود لذا میگوید میخواهد جماعت مستقلی را برگزار بکند. بعد اشکال شده است به ایشان که روایت ابی علی تقیه ای است قبول کرده است روایت ابی علی تقیه است خب اگر تقیه است پس ما برای التحاق روایتی نداریم دیگه.
مقرر گفته است که بعضی از ان اطلاقات این التحاق را میگیرد. ادعا کرده است که بعضی از ان روایاتی که گفتیم بعضی از انها مطلق هستند فرض التحاق را میگیرد. یعنی پس بعضی از ان روایات مطلق هستند چه قصد ایتمام دارید و چه قصد ایتمام را ندارید بعد گفته است روایت زید هم اشعار دارد به این جهت که مثلا میگیرد جایی را که قصد التحاق نداشته باشی. حضرت فرمود و ان شئتما اگر خواستید نماز جماعت بخوانید یکی جلو بایستد نماز جماعت برگزار بکنید گفته است این هم اشعار دارد که فرض استقلال را میگیرد که مستقلا امدید نماز بخوانید.
ولکن در ذهن ما این است که نه، این که ایشان روایت ابی علی را میگوید تقیه است که قد مر که این روایت ذیلش تقیه است پس صدرش تقیه است که ناتمام است. و این که ایشان ادعا دارد که صدر کلامش ما دو طایفه از روایات داریم بعضی از انها برای التحاق است بعضی برای استقلال است ما این را نتواستیم باور بکنیم. بعضی از این ها حکم التحاق را بار کرده است بعضی از این ها حکم استقلال را بار کرده است این از کجای روایات به دست اورده است ما نتوانستیم.
اگر روایت ابی بصیر میگوید وارد مسجد شدم و نماز جماعت تمام شده بود حضرت فرمود متفرق نشدند اذان و اقامه ندارد ایشان میگوید وقتی که متقرق نشدند اذان و اقامه ندارد حکم التحاق را بار کرده است همین اقا اگر برای نماز مستقل امده است میگویید که حکم التحاق را بار نکرده است این را از کجا ایشان دراورده است. گیر ما این است که از کجای روایت این مطلب را استفاده کرده است.
سوال:؟؟؟
جواب: نه ما اصلا میگوییم برای جماعت است امده است جماعت ما که دو حرف داریم اولا این ها اطلاق دارد چه برای جماعت ممکن است بعضی از انها روایت زید بن علی (بر عکس ایشان) روایت زید بن علی که امدند مسجد که حضرت امیر نماز جماعت میخواند به ذهن میزند که قصد جماعت دارد روایات اطلاق دارند چه میخواهد به جماعت بخواند و چه به جماعت نخواند و ثانیا میگوییم همین که شما میفرمایید بعضی از این روایات خصوص کسی است که قصد ایتمام دارد از کجا استفاده کردید که حکم التحاق را بر این بار کرده است. نه در هر حق این هم گفته است اقا تفرق پیدا نشد ساقط است و چنانچه در حق آن کسی که استقلال دارد روایت ابی علی که استقلال داشت گفت ساقط است. این که حکم التحاق را بار کرده است نتیجه گرفته است پس مسجد خصوصیت ندارد پس ادا بودن خصوصیت ندارد این شرایط را زیر سوال برده است عمده اشکال این است دیروز نتواستیم درست بیانش کنیم از کجای این روایت استفاده میشود که حکم التحاق را بار کرده است. نه، عدم تفرق موضوع است برای سقوط نه اینکه چون میخواستی ملحق بشوی چون قاصد بودی مثل ملتحق هستی، نه تفرق موضوع است برای عدم تفرق موضوع است برای سقوط اذان و اقامه حالا قصد التحاق داری یا نداری. قصد التحاق هم داری از باب این که متلحق این جوری است یا نه ظهوری ندارد.
شما باز هم دوباره نگاهش کنید ما هم چند باره نگاه کنیم ببینیم چه نکته ای در ذهنش هست اعتبار میگوید ها ولی ظاهر روایت عدم تفرق موضوع است.
سوال:؟؟؟
جواب: حالا همین را میگوییم. الان میخواستم بگوییم این را.
موضوع عدم تفرق است برای سقوط اذان و اقامه. ایشان میگوید این عدم تفرق در این روایات موضوع است برای این که ملحقش بکند این را. این را از کجا میگویید؟ خصوصا این که مقرر دیگه علی الظاهر نگاه کنید تقریرات دیگر ایشان را، خصوصا مقرر گفته است که بعضی از روایات مطلق هستند یعنی هم فرض التحاق را میگیرند هم فرض استقلال را میگیرند اگر مطلق هستند چطور ایشان میتواند ادعا کند روایات مطلقه، دیگه خیلی بعید میشود روایت ابی علی را که قبول نداشتید میماند روایات مطلقه که بدتر است وضع. به چه بیانی میگویید به نسبت به کسی که قصد داشته است حکم التحاق را بار کرده است به نسبت به کسی استقلال داشته است حکم جماعت را. این دیگه خیلی سختش کرده است. اگر جدا جدا بود باز یک چیزی.
ایشان در اخر به مطلقات پناه برده است که شامل کسی که قصد استقلال و قصد جماعت را دارد میشود خب این دیگه به چه بیانی که بیاییم ادعا کنیم مطلقات نسبت به کسی که قصد جماعت دارد این شرایط را ندارد چند تا را ندارد نسبت به کسی استقلال دارد، دارد. این دیگه خیلی زور میطلبد.
حاصل الکلام: این که ایشان (سه نقطه را با ایشان حرف داریم) این که ایشان در ابتدا امده است روایات غیر ابی علی را جدا کرده است از روایت ابی علی و گفته است روایات غیر ابی علی فرض التحاق است میخواهد خودش را قصد التحاق است پس حکم التحاق را میگوید، روایت ابی علی قصد استقلال است پس عدم التحاق را میخواهد بگوید. یک حرف ما این است که ان روایات اطلاق دارد خصوصا که خودتان اخرش اطلاق را قبول کردی.
حرف دوم این است که این که شما میگویید که انها ما عدای روایت ابی علی فرض کرده است میخواهد (ما قبول کردیم اینها یک جور است و اینها یک جور و جدا هستند) سلمنا، که دونوع روایت داریم این که ادعا کردید روایات اولی غیر از روایت ابی علی حکم التحاق را بار کرده است این از کجا حکم التحاق را بار کرده است. نه اون هم میگوید عدم تفرق و این هم میگوید عدم تفرق موضوع هر دو یکی است. روایت ابی علی هم لم یتفرق است. لم یتفرق به حمل شایع. گفت که بعضی هنوز تسبیح میگفتند. روایت ابی بصیر هم لم یتفرق. از کجا ایشان میگوید که انها حکم التحاق را میدارند این حکم استقلال را. ثالثا میگوییم بدتر این است که اگر بگویید مطلق هستند که اخرش باید شما بگویید مطلق هستند چون روایت ابی علی را قبول ندارید اگر بگویید روایات طایفه اولی مطلق هستند هر دو ملاک را بیان میکنند اون دیگر اشدّ اشکالا است. مطلق هستند نسبت به یک گروه حکم التحاق را میگوید نسبت به یک صنف حکم عدم التحاق. این دیگه خیلی بعید است سه نقطه را ما با ایشان حرف داریم ملاحظه بفرمایید ببنید میتوانید این مشکلات را حل کنید یا نه. من خیلی سعی کردیم امروز هم دوباره سعی کردم برای چندمین بار نگاهش کردم. ما اینها را گاهی اوقات نگاه میکنیم و میگوییم حرفهای ضعیفی است خودمان مستقل صحبت میکنیم فکر میکنیم که اگر خواستیم حرف بزنیم چه میگوییم تا به حرف خوب برسیم توجیه بکنیم ولی هر چه فکر کردیم دیدم نمیشود اینها را جفت و جور کرد ببنید من دیگه کلمه کلمه حرفهای ایشان را حفظ کردم، اینکه کجا میگوید اشعار است و کجا میگوید اطلاق دارد کجا میگوید دو ملاک است تقریبا حفظ کردم حرفهای ایشان را با کلماتش چند بار مطالعه کردم ولی متاسفانه نتوانستیم تصدیق کنیم لذا ما با ضابطه ای که ایشان پیش رفته است نمیتوانیم پیش برویم سید که گفته است شرایطی وجود دارد بر میگردیم به روایات و بررسی میکنیم که این روایات ششگانه از روایات استفاده میشود یا نه؟
سوال:؟؟؟
جواب: نه اگر مقام اثبات داشت مشکلی ندارد. میگوییم از کجا این ها را اورده است و الا چیز خوبی درست کرده است انصافش این است که دو ملاک درست کرده است و دور از ذهن هم نیست ولی اینها را بتوانیم از روایات به دست بیاوریم این مشکل است.
سوال:؟؟؟؟
جواب: ملاک اول.
سوال: یعنی هر جا ملاک باشد حکم هم هست؟
جواب: بله دیگه لذا ایشان ضابطه مندش کرده است. میگوییم ملاک این است دیگه.
خب حالا مهم نیست. مرحوم سید فرموده است «و يشترط في السقوط أمور أحدها كون صلاته نماز خودش الداخل و صلاة الجماعة كلاهما أدائية فمع كون إحداهما أو كليهما قضائية عن النفس أو عن الغير على وجه التبرع أو الإجارة لا يجري الحكم.» در ذهن سید این است که این سقوط این بار سنگینی است باید خصوصیات زیادی باید مراعات کرد به این راحتی نمیتوان گفت اذان واقامه ساقط است، شش تا شرط اورده است. خب این نماز باید ادائیه باشد نماز که باید ادائیه باشد جماعت باید ادائیه باشد این واضح است روایت ابی علی میگفت نماز صبح را خوانده ایم نص در نماز ادائیه است. موثقه ابی بصیر که میگفت وارد مسجد شدیم جماعت متفرق نشدند این همان ادائیه میخواندند یک چیز واضحی است. در همین مورد حضرت فرموده است یسقط. اطلاق ندارد همین را گفته است همین جماعتی که ادا خواندند گفته است ما لم یتفرقوا به همین جماعت. یا روایت زید بن علی میگوید وارد مسجد شدیم حضرت فرمود اگر میخواهید یکی امام و دیگری ماموم، این به ذهن میرسد ادائی است. میخواسته به نماز جماعت مولانا امیر المومنین برسد حضرت فرموده است خب خودتان تشکیل بدهید نگراه چی هستید. امام ادائی است شکی در ان نیست در این مورد این روایت که ادائی است همه انها نماز امام ادائی است.
اما نماز ماموم بعضی گفته اند نماز ماموم قضائی باشد اشکالی ندارد اطلاق روایات. اطلاق روایات میگوید که وارد مسجد شدم جماعت تمام شده است اطلاق دارد حضرت سوال نکرد میخواهی نماز ادا بخوانی یا قضا بخوانی. بعضی ها گفته اند نه غلبه. به حکم غلبه اطلاق منعقد نمیشود. غالب انهایی که وارد مسجد میشوند میخواهند نماز بخوانند نماز ادائی است به حکم غلبه، در امام از غلبه بالاتر است ها، اصلا خود سوق کلام بیان میکند که نماز ادائی است نسبت به امام مساله اوضح است. ماموم هم غالب مامومین که میخواهند نماز بخوانند و وارد مسجد میشوند میخواهند نماز ادائی بخوانند.
مرحوم اقای حکیم فرموده است که غلبه موجب انصراف نمیشود مانع از اطلاق نمیشود اطلاقات فرد غیر غالب را هم میگیرد در اصول بحث کردند که اطلاق شامل فرد نادر هم میشود. و لکن مع ذلک ایشان یک وجه ثانی اورده است وجه ثانی گفته است ما که میگوییم باید نمازش ادائی باشد لا للغلبه بل هو التوظیف. توظیف یعنی چه؟ یعنی ظاهر این سوال ها جوابها ظاهرش این است که میخواهد عمل به وظیفه فعلیه بکند. این که داخل مسجد شده است برای نماز ظاهرش این است که نمازی که وظیفه فعلیه اش هست. این که ظاهر این است که وظیفه فعلیه را میخواهد انجام بدهد ظاهر حال این است که دیگه. ادم ظاهرش این است که وظیفه فعلیه اش را انجام بدهد قضا وظیفه فعلیه نیست امر موسعی است هر وقت انجام دادی. ایشان فرموده است این روایات اطلاق ندارد لا لاجل الغلبه بلکه موجب عدم اطلاق وجهش توظیف است این که میخواهد وظیفه اش را انجام بدهد این که وظیفه فعلیه ظاهر حال است سبب میشود که بگوییم که این روایات اطلاق ندارند.
سوال:؟؟؟
جواب: غلبهی وجود نه یک نکته انصافش این است که اضافه تر است.
ظاهر کسی که میخواهد وارد مسجد بشود میخواهد وظیفه فعلیه اش را انجام بدهد نه نکته بدی نیست اینکه میخواهد نماز قضا بخواند خلاف ظاهر حال است. خصوصا هم که میاید چون جماعت متعارف همین بوده است جماعت در اول وقت منعقد میشده است اصلا یک روایت داشت نماز فجر را میخواند نماز اول وقت جماعت میخوانند کسی وارد مسجد میشود بگوییم میخواهد نماز قضا بخواند خیلی بعید است.
سوال:؟؟؟
جواب: یک کسی که وضو میگیرد وارد مسجد میشود سر ظهر، ظاهر حالش این است که میخواهد نماز ادائی بخواند.
بد حرفی نیست حالا اون غلبه را اضافه کنید حالا. تنها غلبه حالا کافی نیست بفرمایید بگویید غالب این است که ظاهر حال این است که میخواهد وظیفه فعلیه اش را انجام بدهد موجب میشود کسی از این روایت احساسش بکنید وقتی که سوال میکند اقا یک کسی وارد مسجد شد نماز جماعت خواندند چکار بکند خصوصا برای اذان و اقامه برای قضا مرسوم نیست. حضرت فرمود است که به اذان انها نماز بخواند به اقامه انها نماز بخواند در ذهن ما این پر واضح است که این نماز قضا را نمیگیرد. این لسان قاصر است. اقا من وارد مسجد شدم دیدیم نماز جماعت تمام شده است اذان و اقامه بگویم یا نه، چه کسی به ذهنش میرسد که میخواهی نماز قضا بخوانی. انصاف این است که انصراف به نماز ادائی دارد نه این که اطلاق ندارد.
اللهم کسی الغا خصوصیت بکند بگوید بنا شد نماز قضا مثل ادا باشد میگفت جمع بکنی اولی اذان دارد بقیه و تک تک اقامه دارد کسی بگوید نماز قضا چطور در فرض التحاق این جوری است در فرض التحاق میخواهی ملحق بشوی به جماعت اذان و اقامه ندارد و لو این که قضائی باشد همان که در ذهن اقای بروجردی امده بود کسی بخواهد الغا خصوصیت بکند جمود بر لفظ همین را میگوید جمود بر لفظ میگوید نماز ادائی ولی لا اقلش در مامومین کسی بگوید فرقی نمیکند نماز ادائی یا قضائی فرقی نمیکند دیگه نکته ان این است که میخواهد مثلا الان متفرق نشدند اذان و اقامه بگوید که همان چی التحاق را ببرد. این فرقی نمیکند نماز ادائی یا قضائی باشد. میخواهد یک ثوابی ببرد. این که به ذهن مرحوم اقای بروجردی امده است گفتیم انصافش این است که خیلی حرف دور از ابادی نیست.
سوال:؟؟؟
جواب: خیلی ها گفته اند در قضائی در ماموم مشکلی نداریم.
خصوصا که میگوید دخل باذانهم و اقامتهم میخواهد اذان و اقامه انها برای تو کافی است بعید است چه فرقی دارد اذان و اقامه ان گفته است مهم این است که اذان و اقامه گفته اند. برای ادا کافی باشد و برای قضا کافی نباشد اینها مقداری استبعاد دارد به این دو نکته که میخواهد ما مثل ملحق بشویم به انها هنوز تفرق پیدا نکرده است بگو الله اکبر تا صورت جماعت به یک شکلی پیدا بشود برای تو، با انها که ضمیمه میشوی کأنّ جماعت انها بالا نرفته است میخواهد نماز تو را با جماعت ببرند.
ذهن عرفی این را میگوید یکی این نکته و دیگری دخل باذانهم و اقامتهم مثل این که اگر سماع بکنیم مثل این است که خودمان گفتیم اگر انها اذان و اقامه بگویند مثل این است که ما گفته ایم. مثل خودمان گفتیم هست لذا بعید نیست که در نماز قضای ماموم بگوییم که نه این هم اذان و اقامه اش ساقط است چنانچه بعضی هم گفته اند نمیدانم کی گفته است ولی بعضی از معلقین عروه در ذهنم هست گفته اند.
سوال:؟؟؟
جواب: خب حالا اشکالی ندارد. بگذریم حالا
سوال:؟؟؟
جواب: همه را نفرمایید. به لحاظ مجموع است نه به لحاظ جمیع.
«الثاني اشتراكهما في الوقت فلو كانت السابقة عصرا و هو يريد أن يصلي المغرب لا يسقطان.»
اشتراک در وقت هم داشته باشد باز به همان نکته. روایات اطلاق ندارد که نمازی که من میخوانم با نمازی که جماعت خواندند دو تا وقت داشته باشد. نه ظاهر روایات که میگوید وارد مسجد شده است جماعت تمام شده است حضرت فرمود اذا لم یتفرقوا اذان واقامه نگو متفاهم عرفی این است که وقت نماز شما با وقت نماز او یکی است. اصلا متعارف نیست که جماعت دم غروب باشد وقتی ما وارد میشویم اذان بگوید خیلی بعید است که این اطلاق این جا را هم بگیرد. اصلا چطور نمازی است. حالا مرحوم اقای خویی ما دیدیم یک نماز این جوری. حالا این ها بله اینها گفتنی نیست که موردش همین است دیگه. مورد دو وقتی همین است که نماز جماعت نماز عصر باشد مقارن وقت غروب تمام بشود من وارد مسجد بشوم نماز مغرب من اذان و اقامه نداشته باشد.
خصوصا خوب گفته است اقای حکیم خصوصا الان که وقت داخل شده است خودش خواسته باشد اذان بگوید جماعت قبلی باید اذان بگوید چون وقت قبلی برای وقت بعدی کافی نیست خود اینها خواسته باشند باید اذان بگویند حالا که ملحق بشود اذان و اقامه ساقط باشد گفتنی نیست.
سوال:؟؟؟؟
جواب: خب همین میشود دیگه. مقارن غروب. حالا دو دقیقه جلوتر که لم یتقرق. بله نماز خواندند همین طور نشسته اند این خوب است چند دقیقه به غروب مانده اند منتظر ماندند تا غروب بشود و نماز بخوانند این اقا امد حالا میگویم این را الان میگویم
لذا در دو وقت یک وقت نماز عصر یک وقت نماز مغرب واضح است که روایات این جا را نمیگیرد. اصلا نماز قُبیل غروب مع الجماعه گفتنی نیست. باذانهم اذان خودشان به درد نمیخورد برای نماز بعدی حالا برای من. ان نکته قد دخل منبه همین جهت است.
و اما در وقت فضیلت اگر بود چه. اختلاف در وقت فضیلت. ظاهر سید که میگوید اشتراک در وقت همان اصل وقت را بیان میکند. خودش هم تفریع کرده است فلو كانت السابقة عصرا و هو يريد أن يصلي المغرب لا يسقطان. ظاهرش که وقت میگویند یعنی همان وقت ما بین الزوال الی الغروب وقت فضیلت مثل اب مضاف است باید قید بیاوریم وقت به نحو مطلق ما بین الزوال الی الغروب و ما بین الغروب الی انتصاف اللیل مثلا. وقت به نحو مطلق این است. ظاهرش وقت مطلق است تطبیقش هم موید است.
ولی بعضی در وقت فضیلت هم گفته اند گیر دارد. فرض بفرمایید که جماعت قبلی یک کم اقایشان دیر امده است و دیر شروع کردند الان که نشسته اند هنوز متفرق نشده اند وقت فضیلت تمام شد وقت بعدی فرض بفرمایید وقت فضیلت عصر است اصلا، نماز ظهر را خواندند یک عده نشسته اند بعد انها میروند و دو ساعت دیگر میایند نماز عصر را میخوانند مثلا وقت فضیلت زراع مثلا. هر کس هر چه دانست. میتواند الان این اقتدا بکند به ان یا نه.
شبهه همان عدم اطلاق است. همان طور که اطلاق ندارد ان روایات ان فرض قبلی را بگیرد اطلاق هم ندارد این فرض را بگیرد. معمولا نماز جماعت ها در اول وقت برگزار میشود اونی که به این ها ملحق میشود در همان وقت فضیلت به اینها ملحق میشود لم یتفرقوا نباید خیلی فاصله باشد و الا متفرق میشوند و میروند گفته اند که همان طور که اطلاق نمیگیرد فرض اول را کذلک نمیگیرد فرض دوم را. این که جماعت اول که منعقد شده است در وقت فضیلت ظهر، بعد وقت فضیلت تمام شده است یکی ملحق شده است گفته اند این فرد نادر است.
و لکن در ذهن ما این است که انصافش این است که بله اطلاق این جا را میگیرد. ما میخواستیم امروز کمتر صحبت کنیم.