اصول ـ جلسه ۰۹۵ـ ۱۴۰۱/۱۱/۲۵

اصول استاد گنجی حفظه الله

جلسه 95

25/11/1401

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی أخبار ناهیه از عمل به قطع حاصل شده از مقدمات  عقلیه

بحث حول أخباری هست که می شود به آن ها یا اینکه تمسک کردند به آن ها برای ردع از عمل به قطع از طریق غیر کتاب و سنت.

ادعا این است که مفاد این روایات این است که اگر حکمی از غیر کتاب و سنت به ما رسید چه ظنی چه قطعی واجب الامتثال نیست. حکمی لزوم امتثال دارد فعلیت دارد که از طریق کتاب و سنت به ما برسد.

نتیجه این است که اگر شما قطع پیدا کردی به یک حکم شرعی از غیر کتاب و سنت آن حکم لزوم امتثال ندارد آن حکم مثلاً به تعبیر أصولیین فعلیت ندارد.

طوائف سه گانه أخبار ناهیه:

آن روایات را مرحوم شیخ أنصاری مفصل متعرض شده است و ما این روایات را دسته بندی کردیم، سه طائفه از روایات است:

طائفه اولی: قول بدون سماع از ائمه علیهم السلام حرام است

طائفه اولی از روایات این است که، مفادش این است که بدون سماع از أئمه علیهم الصلاة و السلام قولی نگویید “حرامٌ علیکم أن تقولوا بشیء ما لم تسمعوه منّا” تا از ما نشنیدید از طریق ما چیزی به شما نرسیده است حرام است حرفی در مورد دین بزنید، قول که اینجا آمده یعنی دین دیگر، راجع به دین نباید حرفی بزنید منحصر است حرف زدن از دین به سماع از ائمه علیهم الصلاة و السلام والا ما باید سکوت کنیم، این یک طائفه از روایات است.

طائفه ثانیه» ثواب نداشتن أعمال بدون دلالت امام علیه السلام

طائفه دوم از روایات، روایات کثیره ای است که اگر انسان ها همه عمرشان را روزه بگیرند شب قائم اللیل باشند روزگار در تمام دهرشان را حج بکنند و لم یکن بدلالةٍ من الامام هیچ فائده ای ندارد هباءً منثوراً است.

“لَوْ أَنَ‏ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ‏ نَهَارَهُ‏ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ” بشناسد ولیّ الله را به خاطر این غرض، مهم این است “فیکون اعماله بدلالته” عمل اگر به دلالت آن ها عمل به دلالت آن ها نباشد به گفته ی آن ها نباشد فرموده که “ما کان علی الله ثواب” هیچ حق ثوابی از ناحیه خداوند ندارد، باید به دلالتِ إمام باشد.

آنی که از طریق مقدمات عقلیه می رسیم آن به دلالت امام نیست که.

طائفه ثالثه: توبیخ عمل به قطع حاصله از عقل!

طائفه ی ثالثه این است که بعضی روایات داریم در توبیخ بر .. توبیخ کرده است ما را بر اینکه به مقتضای عقل مان حرف بزنیم، آنی را که عقل مان می گوید اعتنا کنیم مثل آنی که در باب توبیخ أبان رسید، أبان گفت، عرضم به خدمت شما:

“قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ‏ إِصْبَعاً” یک انگشتی از اصابع مرأة را قطع کرد “مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ” ده تا إبل

“قُلْتُ قَطَعَ اثْنَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ قَطَعَ أَرْبَعاً” حالا چهارتا انگشت یک زن را برید “قَالَ عِشْرُونَ” سه تا سی تا چهار تا بیست تا! اگر کسی خواست کمتر دیه بدهد بهتر است چهارتا را قطع کند به سه اکتفاء نکند.

“قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ” این چه حکمی است؟!

“يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنّ‏ هَذَا” این منشأ هم داشته است که آمده از امام صادق علیه السلام سؤال کرده است می گوید ما در کوفه بودیم همین حرف ها بود

“ان هذا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ” گفتیم این دیگر چه حرفی است؟!

“وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ” خیلی تند هم بوده است می گوید این حکمِ شیطانی است.

“فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ” آرام باش اینقدر تند نشو، تندی خوب نیست!

“هَكَذَا حَكَمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم إِنَّ الْمَرْأَةَ تُقَابِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ” تا یک سوّم دیه زن با مرد مساوی اند

“فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ” پس یک سوّم شد دیه زن نصف مرد است از یک سوّم بالاتر.

“يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ”

تو با قیاس با من بحث می کنی “والسنة اذا قیست محق الدین”

خب این از راه عقلش، هر عقلی همینطور می گوید، از راه عقلش حکم کرد حضرت منعش کرد گفت نباید به حکم عقلت یقین هم داشت گفت شیطان این را آورده است.

از سه دسته روایت ما استفاده می کنیم اخباریین استفاده می کردند که حکمی که به آن رسیدی از غیر کتاب و سنت من غیر حجج الله آن حکم حکمیت ندارد آن وجوب امتثال ندارد قیمتی ندارد حتی قطع هم پیدا بکنی که بعضی موردش قطع بود مثل روایت أبان، موردش قطع بود.

پاسخ های شیخ انصاری از سه طائفه روایات

خب مرحوم شیخ انصاری جواب داده:

پاسخ شیخ از طائفه أولی» نهی از عمل به مقدمات عقلیه موجبه ظن مثل استحسان است نه مقدمات عقلیه موجب قطع

از طائفه اولی جواب داده است گفته است طائفه اولی ربطی به بحث ما ندارد. طائفه اولی که فرموده بایستی از ما بشنوید. از ما نشنوید قیمتی ندارد حرام است بدون سماع از ما، این ها ناظر به رد قیاس و استحسان و امثال این ها ست که در زمان صادقین به اوج خودش رسیده بود و عامه چون محروم بودند از حجج الله و از آن طرف نیز پیغمبر اکرم گرفتار جنگ بودند نمی توانسته احکام را بیان کرد است و بیان نکرده است اگر هم فرموده “الیوم أکملتُ لکم دینکم” به اینکه یک مبیّن دیگری قرار داده است او بیان کند کمال پیدا کند دین، یک چیز طبیعی است همه آنچه پیغمبر اکرم فرموده است جمع کنید باز می بینید یک جاهای مانده تازه ائمه ما علیهم السلام که آمدند بیان کردند این همه اصحاب داشتند این همه سراغ علم آمدند، چهار هزار شاگرد داشته است امام صادق باز می بینیم یک جاهایی کمبود نص داریم دیگر. در زمان خود پیغمبر پرواضح است که خیلی از احکام بیان نشده بود خب آن ها ائمه را نداشتند پناه بردند به عقل شان استحسان و مصالح مرسله قیاس و أمثال ذلک، در آن جو فرموده که در آن حال و هوا فرموده که فقط از ما بشنوید این نمی خواهد بگوید یعنی اگر یک جایی هم از مقدمات صحیحه ای غیر قیاس قطع پیدا کردی آن قیمتی ندارد نه، فقط از من بشنو حقیقت را از من بگیر این معناش این نیست که از یک راه درستی به حقیقت رسیدی اعتبار ندارد نه، این به خاطر اینکه از غیر ما بگیری در معرض خلاف واقعی در معرض این است که به دین نرسی می گوید حرف درست را از من بشنو حرف درست را واقعیت را از من بپرس، نه اینکه حالا اگر یک جایی تو از مقدمات درستی به یک واقعیتی رسیدی آن واقعیت ندارد این دلالت ندارد کلام شیخ انصاری متین است، این روایات ربطی ندارد به اینکه حکم شرعی منوط است که از ما … حکم شرعی از اگر ما نشنوی آن حکمیت ندارد، نه، راه وصول را .. حکم شرعی برای همه حکمیت دارد می خواهد بگوید راه پیدا کردنش ما هستیم از باب اینکه غیر از ما در معرض خطر است در معرض خلاف واقع است آن راه ها را می بنند، می گوید از آن راه ها نرو، آن کتاب ها را مطالعه نکن بیا از من سؤال کن مسائلت را نه اینکه یک جایی هم از یک راه صحیحی قطع پیدا کردی حجیت ندارد این ربطی به هم ندارد. طائفه اولی پرواضح است.

پاسخ شیخ از طائفه ثانیه» عدم ترتب ثواب بر اعمال بدون دلالت امام از جهت نقصان اجزاء و شرائط است

أما طائفه ثانیه مرحوم شیخ انصاری در صدر کلامش از طائفه ثانیه جواب داده است، جواب داده فرموده:

این روایاتی که می گوید اگر به معرفت ما نباشد به دلالت ما نباشد ارزشی ندارد، به خاطر اینکه این أعمالی به دلالت ما نیست از ما نمی پرسی ناقص است یا شرطی را ندارد یا جزئی را ندارد ناقص است. اینکه یک مرجع تقلیدی بگوید توضیح المسائل را مطالعه کن از ما استفتاء کن وگرنه اعمالت ارزشی ندارد از باب اینکه این اعمالی که انجام می دهی درست نیست دیگر شرائط را ندارد اجزاء را ندارد. مثل اینکه صدقه بدهی مثلاً به مخالفین از مبغضین أهل بیت از باب اینکه مبغض اند! شرط صحت را ندارد دیگر یا شرط قبول را ندارد. و هکذا وضوء میگیری انجور غسل می کنی انجور نماز می خوانی انجور این ها همه شان مثلاً ثواب ندارد چون این ها ناقص اند یا جزءاً یا شرطاً، شرطاً یا شرط صحت یا شرط قبول چون گفته ثواب ندارد.

ابتدا اینگونه جواب داده است کأنّ جواب اساسی اش همین است.

مناقشه استاد در پاسخ شیخ به طائفه ثانیه» اجزاء و شرائط اعمال عامه نقصان ندارد.

لکن به ذهن میاید این حمل نادرست است این تفصیل نادرست است اینکه ما بگوییم اعمال این ها فاقد شرائط اند نه، اعمال این ها خصوصاً مثل صدقه دادن خیلی بعید است همه این هایی که صدقه … مراد از صدقه دادنی که در روایت است صدقه ای باشد که مثلاً همراه خلاف شرع باشد، صدقه بدهد به مبغض أهل بیت لکونه مبغضاً این ها خیلی بعید است، حتی همان حجی را که انجام می دهند بگوییم حجی که انجام می دهند باطل است از اجزاءش نیست شرائطش نیست نه، در حج، در روزه مثلاً روزه آن ها با روزه ما فرقی نمی کند بگوییم این ها باطل اند اجزاء و شرائطشان ناقص است این ها بعید است، اگر به دلالت ما نباشد به معرفت ولیّ الله نباشد ثواب ندارد چون این ها فاقد جزء اند یا فاقد شرط اند نه این بعید است.

پاسخ دوّم شیخ به طائفه ثانیه» عدم ترتب ثواب به معنای عدم قبول است نه عدم صحت

لذا آن جواب دوّم محمل دومش بهتر است شیخ انصاری گفت (أو):

یا اینکه ثواب ندارد چون ولایت ندارند، خالی از ولایت است که به ذهن همین میاید روایت می خواهد بگوید که اعمالی را که انجام می دهند اگر معرفت ولیّ الله نباشد به دلالت ولیّ الله نباشد اینطور دارد “و لم یعرف ولایة ولی الله فیکون اعماله بدلالته فیوالیه ما کان له علی الله ثوابٌ” ثواب ندارد اعمال این ها درست هم هست ها ولی ثواب ندارد چون ثواب وقتی است که قبول باشد شرط قبول عمل ولایت است.

مرحوم آقای خویی فرموده أصلاً باطل است اعمال این ها چون ولایت ندارند یک بحثی است که آیا شرط صحّت عبادت ایمان است یا اسلام کافی است؟ مشهور میگویند صحت عبادت اسلام است ایمان شرطش نیست مرحوم آقای خویی فرموده نه، شرط صحت عبادت ایمان است ایمان نداری این اعمالت باطل است اصلاً، ایمان یعنی ولایت، ولایت نداری باطل است. یک بابی را مرحوم کلینی در کافی منعقد کرده است روایاتی آورده است یکی از آنها همین روایت است، آنجا دارد تمام روزگارت روزه بگیری حج بیاوری شب قیام لیل داشته باشی اعمالت هباءً منثوراً است ایشان از آنها استظهار کرده است یعنی باطل است یک بحثی است دیگر.

این درست که این روایات جهت ولایت را می گوید أما اینکه ادامه اش فرموده “ما کان له علی الله ثواب” ثوابی ندارد این ارشاد به بطلان است که آقای خویی می گوید یا ثواب ندارد یعنی قبول نمی شود که مشهور می گویند و ما در ذهن ما همین است که اعمال آن ها صحیح است ولی مقبول واقع نمی شود به حکم این روایات.

اینکه در بعضی از روایات هم هست که “کرماد هباءً منثوراً” باد این ها را می برد این ها بیان های کنایی است، این ها بیش از اینکه قبول نمی شود ازش استفاده نمی شود یا مبغض است، آقای خویی به این نکته (اشاره کرده) یادم آمد می گوید:

خداوند بغض دارد نسبت به این أعمالی که همراهش ولایت نیست آنی که بغض دارد نمی شود صحیح باشد ما گفتیم نه، بغض هم می شود باشد با صحّت جور در میاید بغض حیثی است دیگر، خب تمام الکلام در جای خودش.

طائفه ثانیه نیز هیچ ربطی به بحث ما ندارد، نمی خواهد بگوید باید أحکام را از طریق حجج بدانی نه، می خواهد بگوید احکام را با ولایت بیاوری، این دو با هم خیلی فاصله دارند.

پاسخ به سؤال: نه دیگر، اجازه بدهید یک بار دیگر آن عبارت را بخوانیم “و لم یعرف ولایة ولی الله” ولایت ما را ولی الله را نشناسد، خب منشأ معرفت ولی الله چیست؟ باید بشناسد چرا؟ نکته اش چیست که باید بشناسد؟ تا اینکه به دلالت آن ها باشد. “فیکون اعماله بدلالته فیوالیه” این ولایت داشته باشد بر او …

پاسخ به سؤال: درست است ولی مهمش این است که آن غرض از معرفت است، مهم معرفت است که باید به معرفت او باشد “و لم یعرف ولایة ولی الله فیکون اعماله …”  آن یکی از فروعاتش هست “ما کان له علی الله ثواب”. خب این ها ربطی به کشف احکام ندارد مربوط به عمل به احکام است.

پاسخ مشترک شیخ به طائفه اولی و ثانیه» قاطع به حکم شرعی از مقدمات عقلیه به دلالت امام علیه السلام به حکم شرعی رسیده است!

یک جواب دیگری داده مرحوم شیخ انصاری بعد از اینکه می گوید این ها دلالت ندارد، دو طائفه دلالت ندارد یک جواب مشترکی می گوید: فلو سلمنا اگر قبول کنیم که این ها دلالت دارند که أحکام باید معرفت شان از راه ائمه باشد از راه کتاب و سنت باشد، قبول کنیم این روایات دلالت می کند حکم خداوند حکمی است که بشناسی از طریق ائمه، می گوید اگر گفتیم این دلالت دارد باز مدعای أخباریین ثابت نمی شود چرا؟

ایشان می گوید صغری در محل کلامِ ما ممنوع است:

کسی که در مسأله ی محلِ ابتلاء قطع پیدا کرد از مقدمات عقلیه خصوصاً با توجه به اینکه پیغمبر اکرم فرمود “ما من شیئ یقربکم الا بیان کردم و ما من شیء یبعدکم عن الشیطان الا بیان کردم” اگر در یک مسأله محل ابتلائی خصوصاً با این نکته انسان از طریق غیر کتاب و سنت قطع پیدا کرد این مصداق خلاف روایات نیست، یکی از مصادیق روایات است، روایات چی می گفت؟ می گفت هر حکمی که از طریق ما باشد، خب مسأله محل ابتلاء است ما هم به آن یقین پیدا کردیم پس معلوم می شود این حکم از طریق آن هاست دیگر!

بعید است محل ابتلاء باشد آن ها نگفته باشند، اگر ما از مقدمات عقلیه یقین پیدا کردیم که این حکمِ این واقعه این است، به ضم اینکه محل ابتلاء است نمی شود نگفته باشند ما به این یقین می رسیم که امام این را فرموده، خب روایات چی می گفت می گفت هر چی را ما بگوییم خب ما هم به هر آنچه شما بگویید رسیدیم دیگر.

پاسخ به سؤال: خب حالا شیخ انصاری اینگونه جواب می دهد ابتداءً می گوید: ولو ما قبول کنیم باید حکم را از ائمه بگیریم خب اگر مسأله محل ابتلاء است خصوصاً پیغمبر هم گفته است ما گفته ایم شما یقین پیدا کردید حکم را از ائمه گرفتید دیگر. اینگونه جواب داده است ثانیاً یک جواب مشترکی هم از طائفه اولی هم از طائفه ثانیه.

مناقشه خودِ شیخ در پاسخ مشترک: دلالت امام بر حکم شرعی وقتی صدق می کند که از خود امام علیه السلام حکم را بشنویم نه به واسطه مقدمات عقلیه

بعدش خودش جواب داده است مناقشه کرده است:

الا اینکه کسی ادعا بکند که روایات مقام اثبات را می گوید، روایات می گوید به دلالتِ ما به معرّفیت ما به کاشفیت ما باید به حکم برسید نه به حکمِ ما (منکشف نه) شما اگر به حکمی که ما گفتیم رسیدید به حکم خداوند رسیدید ولی لا بالدالّ ما، لا به دلالت ما می گوید نه این فائده ای ندارد.

الا أن یقال جواب می دهد از آن وجه، الا أن یقال که روایات می گوید باید به دلالت ما باشد با تعریف ما باشد نه به حکمِ ما، ثبوت نیست اثبات است، منکشف نیست کاشف است، کاشفش ما باید باشیم خب اینجا ولو شما به حکمی که شریعت آورده یقین پیدا کردی اصلاً حکم شریعت است ولی چون به دلالت ائمه نیست این روایات منع می کند.

پاسخ از مناقشه: رسیدن به حکم شرعی از بیان خودِ ائمه علیهم السلام یا به واسطه عقل فرقی ندارد.

پس این جواب ما نادرست است الا أن یقال.. ولکن ادامه داده است، دوباره رفته به جواب های سابق، “ولکن قد عرفتَ” که آن روایات اینگونه دلالتی ندارد، فوقش آن روایات می گوید باید به حکمی که ائمه بیان کرده اند برسی حالا به بیان خودِ ائمه یا نه ائمه بیان کردند من از راه عقل بهش رسیدم.

مرحوم شیخ انصاری می گوید “لکن قد عرفت عدم دلالت آن أخبار” خیلی مؤونه می خواهد که حکم وقتی حکم است که من شما را به آن راهنمایی کنم، فوقش می گوییم حکم حکمی است که ما گفته باشیم اما شما به گفته ما برسید با عقلت یا به گفته ی ما. غایت دلالت روایات این است که آن که تو رسیدی حکم ما باشد اما به دلالت ما باشد نه، می گوید دلالت بر این ندارد، حکم ما باید باشد حکمی باشد ما بیان کرده باشیم عیب ندارد، حکمی باشد ما بیان کردیم اما این حکمی که ما بیان کردیم شما به این حکم بیان شده ما، حکمی که به دلالت ما است ولی تو به این حکمی که ما دلالت کردیم با عقلت برسی.

پاسخ به سؤال: نه، الان ببینید چطور است حکم را امام بیان کرده است ولی من به حکمی که امام بیان کرده دلالت کرده به وسیله عقل برسم، عقل من بگوید که این حکم را امام بیان کرده است محلّ ابتداء است نمی شود بیان نکرده باشد یقین پیدا کردم که امام این حکم را بیان کرده است خب این حکم به دلالت امام است دیگر، به بیان امام است از خودم در نیاورم دیگر قیاسی ها از خودشان در می آورند

بعبارة أخری: ببینید ما اگر تنزل کنیم بگوییم روایات مرتبط به مقام هستند غایتش این است که حکمی حکم است که ائمه  بیان کرده باشند اما اینکه بیان کرده باشند من به بیان آن ها از خودشان سؤال بکنم به آن برسم یا به عقلم برسم در مقابل آن حکمی قیاس می گوید که ان را بیان نکردند، باید حکم به بیان امام باشد به دلالت امام باشد اما به دلالت امام حتی به این معنی که شما که می رسی باید به دلالت امام باشد نه دیگر دلالت ندارد.

پاسخ به سؤال: نه دیگر، قیاس را نه می گویند عقل ما می گوید.

پاسخ به سؤال: می گویند حکم باید اینگونه باشد …

مرحوم شیخ انصاری می گوید غایت دلالت روایات این است که آن منکشف باید بیانش کرده باشد خداوند یا امام منکشف را، نه اینکه کاشف شما هم باید بیان آن ها باشد.

پاسخ به سؤال:

از آن روایات… بابا در مقابل قیاس و استحسان این ها است که ائمه آن ها را بیان نکردند پیغمبر آن ها را بیان نکرده است، ولی تو آن ها را به گردن خداوند می گذاری به گردن ائمه میگذاری می گویند نه، اینکه بعید است باید من هم راهنمایی کنم من چی گفتم این خیلی بعید است، از مساق این روایات خیلی بعید است که حکم را من گفتم خداوند فرموده شما که واصل می شوید باید به گفته من واصل شوید خیلی بعید است ما می گوییم دخالت دارد گفته امام، به دلالت امام باید باشد اما نه به این ضیقی، به دلالت امام است وقتی من رسیدم به حکم الان وقتی به این حکم عمل می کنم به دلالت امام است چون من رسیدم به حکمی که امام بیان کرده است.

پاسخ به سؤال: حالا مرحوم شیخ انصاری فرموده است که آن دو دسته از روایات بیش از این دلالت ندارند پس اگر هم بگویید باید بیان امام باشد باید دلالت امام باشد تا حکم فعلی بشود می گوییم راست می گویید ولی مقدمه عقلیه ما را به همین می رساند.

 

پاسخ دیگر شیخ: اگر دلالت امام بر حکم شرعی بر قطع به حکم شرعی از مقدمات عقلیه صدق نکند لازمه اش تعارض بین نقل ظنی و عقل قطعی است که قطع مقدم است!

ثانیاً: باز فرموده است که اگر کسی آمد گفت نه باید به دلالت امام باشد بیان هم کرده است امام، حکم را بیان کرده است محل ابتلاء بوده است قطعاً بیان کرده است پیغمبر قطعاً بیان کرده است ولی چون شما از طریق عقلت به آن بیان می رسی می گوید فایده ندارد می گوید اگر چنین باشد اینجا داخل می شود در تعارض عقل و نقل. اگر روایت بگوید این به درد نمی خورد این نقل است پیغمبر بیان کرده است دلالت کرده است امام بیان کرده است دلالت کرده است ولی من به این با مقدمه عقلیه رسیدم به اینکه پیغمبر بیان کرده است امام دلالت کرده است شیخ می گوید: این تعارض عقل و نقل است، عقل می گوید بابا یقیناً من رسیده ام به بیان امام باز می گویی وجوب امتثال ندارد؟! من رسیده ام به حکمی که امام بیانش کرده است دلالت کرده است می گویید عقل اینجا می گوید واجب است امتثالش، آن وقت روایات می گوید واجب نیست امتثالش، سلمنا دیگر! اگر قبول کنیم دلالت روایات را بر این معنا لازمه اش تعارض عقل و نقل است، عقل می گوید باید امتثال بکنی نقل می گوید امتثال ندارد! وچون نقل ظنّی است و عقل قطعی است حکم عقل بر حکم نقل مقدم است پس باز ما نمی توانیم به مدلول این روایات عمل کنیم.

خلاصه ی پاسخ های شیخ به دو طائفه أولی و ثانیه

مرحوم شیخ سه مرحله برای این روایات، دو طائفه از روایات بیان کرد:

اول یکی یکی گفت آن طائفه اولی اونجور می گوید طائفه ثانیه آنجور می گوید ربطی به بحث ندارد نمی خواهد بگوید باید حکم شریعت وقتی فعلی است که به دلالت امام باشد. یک مرحله است.

مرحله دوم آمد گفت: عیب ندارد به دلالت امام دلالت دارد، خب شما با عقلت می رسی به حکمی که به دلالت امام است صغری محقق است.

مرحله سوّم آمد گفت: نه به دلالت امام یعنی خودت نیز باید به همان راهنمایی امام به آن رسیده باشی، می گوید اینگونه باشد تعارض عقل و نقل است و در تعارض عقل و نقل عقل مقدم بر نقل است، نقل ظنی است عقل قطعی است، معنا ندارد من یقین پیدا کردم این حکم را امام بیان کرده است منتهی یقینم از راه عقل است بگوییم این وجوب اطاعت ندارد این نمی شود.

پاسخ به سؤال: می گویند این ها دلالت اند نص که نبوده اند از اول دلالت نداشتند اگر هم دلالت داشته باشند فوقش دلالت ظنی هستند دیگر

پاسخ به سؤال: نداریم این ها را

پاسخ به سؤال: متواتره سند را درست می کند دلالت را درست نمی کند، آقا این ها به زور دلالت شان درست شد بر این معنای ضیق، آن وقت شما می گویید نص در این معنای ضیق است!

پاسخ به سؤال: آره .. این را تمام کرده است.

پاسخ شیخ از طائفه ثالثه» توبیخ از جهت طیّ مقدمات است نه عمل به قطع

بعد آمده است آن روایات طائفه ثالثه را در آخر کلامش جواب داده است، طائفه ثالثه را گفته است که در طائفه ثالثه فرموده است: طائفه ثالثه ما را منع می کند از آن راه رفتن! امام صادق ابان را توبیخ کرد منتهی نه اینکه توبیخ کرد چرا به قطعت عمل می کنی نه توبیخ کرد چرا از این راه رفتی چرا قیاس کردی؟ او را راه قیاس رفت او از راه عقلش رفت توبیخ بر این طیّ مقدمات است نه بر عمل به قطعش بعد از حصول قطع.

توصیه مرحوم شیخ» در مصالح و مفاسد احکام و امثال آن غور نکنید!

و یک توصیه نیز کرده است مرحوم شیخ انصاری، می گوید شاید هم می گوید حرام است اینکه بعضی ها غور کنند در مصالح احکام و مفاسد احکام، حِکم احکام می گوید این ممنوع است شرعاً چرا؟ می گوید اگر غور بکنید مثل بعضی ها که اینطوری هستند دیگر مهم برای شان مصالح و مفاسد است نه ظواهر. آن ها می گویند ما باطنی هستیم شما ظاهر گرا هستید، می گوید نه این راه را نروید چون این سبب می شود راست می گوید این حرف حساب است ها! اگر شما به مصالح و مفاسد بپردازی و در این ها غور کنی بعضاً به ظواهر گیر می کنی وثوق پیدا نمی کنی ظواهر را عمل نمی کنی! این ما را دیدیم آن هایی که با عقل بیشتر سر و کار دارند ظواهر را کنار می گذارند می گویند این ظاهر قابل التزام نیست به همان حکم عقلی که دارند.

اینکه می گویند اهل فلسفه فقیه بشوند خطرناک هستند فی الجملة نکته ش همین است، اهل فلسفه باشی خیلی سخت است که … هستند بعضی ها توانستند تفکیک کنند ها، ولی خیلی سخت است اهل فلسفه اهل دقت سبب می شود یک ظواهری را کنار بگذارند با عقل شان جور در نمیاید آن مصالح و مفاسد مخیلاتی که پیش خودشان درست کردند شیخ انصاری می گوید مانع می شود وثوق که پیدا کند به ظهور، ظهور را کنار می گذارد خطرناک است این است که می گوید جایز نیست، ظاهر کلام شیخ انصاری این است که می گوید جایز نیست غور در مصالح و مفاسد و حِکَم همین هایی که تاثیر گذار است در رسیدن به حکم شارع آن ها را گفته است ممنوع است.

نگاهش بکنید فردا انشاءالله تتمه کلام.