خارج اصول جلسه 101 تاریخ 6/12/1401
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمان الرحیم.
بحث در فرع چهارم بود واجدی المنی فی الثوب المشترک، بحث در این فرع تمام شد. و لکن دو تا نکته باقی مانده است. یک نکته در مورد فرمایش مرحوم اقای خویی است. مرحوم اقای خویی فرموده است که موضوع صحت صلاتِ ماموم صحت نماز امام است بنظره(امام). و لو امام با اصاله الصحه بنظره و لو ظاهرا، همین که امام دارد نماز میخواند و نمازش نزدش صحیح است شما میتوانید اقتدا بکنید. و لو یقین هم داری نمازش باطل است.
این جور به مشهور نسبت داده اند و گفته است بنا بر مبنای مشهور که ما مشکلی نداریم ما یقین هم داشته باشیم نماز امام باطل است نماز ما صحیح است یقین تفصیلی. اینجا ما یقین اجمالی داریم که یا نماز ما و یا نماز امام باطل است یقین اجمالی که بالاتر از یقین تفصیلی نیست. لذا فرموده است که ما این جا علم به مخالفت پیدا نمیکنیم.
ما ان روز هم این جور تقریب کردیم مساله را و لکن در ذهن ما این است که مشهور به این وسعت قائل نیستند. مشهور که گفته اند صحت واقعیهی نماز امام موضوع نیست، شرط صحت نماز ماموم نیست و لکن گفته اند که ماموم یا باید اعتقاد به صحت نماز امام داشته باشد و یا نماز امام نزدش صحیح باشد و لو بالاصل. اما علم تفصیلی دارد که این نمازش باطل است باز هم اقتدا جایز است، نه مشهور این را نمیگویند، این نسبتی که به مشهور داده است ناتمام است. مشهور میگویند یا باید شما اعتقاد داشته باشی که صحیح است تا قصد قربتت متمشی بشود و یا این که اصلی داشته باشید که صحیح است. به نمازی که علم تفصیلی داری باطل است چطور میخواهی اقتدا کنی؟
حالا بنا بر حرف مشهور ما در این جا چه باید بگوییم؟ یک مقدمه ای را در ابتدا عرض میکنم تا بعد تطبیقش بکنیم بر محل کلام. ملاک در تعارض اصول عملیه میگویند احد الامرین است. یا تنافی در تعبد مثل موارد توارد حالتین، یک زمان یقین دارم نجس بوده است و یک زمان هم یقین دارم پاک بوده است تقدم و تاخر ان را نمیدانم. استصحاب طهارت متیقنه با استصحاب نجاست متیقنه تعارض میکنند و اذن در مخالفت عملیه لازم نمیاید، شاید واقعا پاک باشد الان. ولی میگویند تنافی در تعبد است نمیشود شارع حکم به طهارت ظاهری و نجاست ظاهری داشته باشد. که محل کلام ما از این قسم نیست.
در محل کلام استصحاب عدم جنابت در امام و همین استصحاب در ماموم است و تنافی در تعبد نیست. ملاک دوم که عمده این است و غالبا هم این است، برای تعارض اصول عملیه این است که از جریان اصول، دو تا اصل یا سه تا اصل هر چه باشد، از جریانش لازم بیاید اذن در مخالفت عملیه. یک واقعی در بین داریم اگر خواسته باشیم به این دو تا اصل عمل کنیم قطعا واقع را مخالفت کرده ایم. این دو تا اصل هم با هم معارض هستند چرا معارض هستند؟ چون معقول نیست شارع اذن در مخالفت قطعیه تکلیف الزامی بدهد. معنا ندارد. مثل همان دو کاسه است که قبلا هر دو پاک بودند الان یقین داریم که یکی نجس است استصحاب طهارت در ان با استصحاب طهارت در این. تعارض میکنند چون هم این پاک باشد و هم این، این اذن در مخالفت قطعیهی حرام است نجس (هست). چون یکی نجس است دیگه. یکی شربش حرام است واقعا و بگوییم هر دو پاک هستند اذن در مخالفت قطعیه عملیه است.
حالا باید ببینیم این ملاک دوم بر مسلک مشهور این جا مجال دارد یا نه؟ فرض کنید هر دو عادل هستند و یکی از اینها میخواهد به دیگری اقتدا کند، استصحاب عدم جنابتی که ماموم جاری میکند، دو تا استصحاب دارد استصحاب عدم جنابت خودش پس بر من غسل واجب نیست. استصحاب عدم جنابت امامش پس اقتدای من صحیح است. ایا از جریان این دو اصل اذن در مخالفت عملیه لازم میاید یا نه؟
بنا بر قول غیر مشهور که میگویند شرط صحت نماز ماموم صحت نماز امام است واقعا، اونجا اذن در مخالفت لازم میاید. الان این ماموم این دو اصل را جاری بکند یقین پیدا میکند که یک تکلیف مولا را زمین گذاشته است. هم استصحاب بکند عدم جنابت امام را هم استصحاب بکند عدم جنابت خودش را لازمه اش این است که پشت سر امام نماز بخواند دیگه. یقین دارد که نمازش باطل است نمیشود به این نماز اکتفا کند چون یا خودش نمازش باطل است واقعا و یا نماز امام باطل است باز هم واقعا باطل است. چون صحت نماز ماموم شرطش صحت نماز امام است واقعا. اینجا هم واضح است. از جریان اصلین، دو اصل را خود ماموم جاری میکند ها! از جریان اصلین لازم میاید اذن در مخالفت قطعیه عملیه. حالا بر مبنای مشهور ایا اذن در مخالفت عملیه لازم میاید یا نه؟
ادعا این است ظاهرا اسید محمد باقر همین که ما میگوییم میگوید. مرحوم اسید محمد باقر هم وقتی که به مشهور نسبت میدهد میگوید اِما الاعتقاد و اِما صحة عند الماموم نه صحت عند الامام. ادعا این است که این دو اصل این جا با هم تعارض نمیکنند بر مبنای مشهور. الان این ماموم میگوید من شک دارم جنب هستم یا نه غسل واجب است یا نه. اصل این است که جنب نیستم پس غسل واجب نیست و وضو واجب است و میگوید شک دارم امامم جنب است یا نه اصل این است که امامم جنب نیست ثمره ان چیست؟ اصل این است که امام جنب نیست پس نماز من صحیح است واقعا. بزنگاهش همین جا است. پس نماز من صحیح است واقعا.
مبنای مشهور همین است. مبنای مشهور میگوید اگر امام را اصاله الصحه برایش داشتی حالا اصاله الصحه یا اصل عدم جنابت، اثرش این است که نماز تو صحیح است واقعا. اگر میگفتند نمازت صحیح است ظاهرا. این دو ظاهر ها خلاف علم من بود. اگر بر مبنای مرحوم خویی و غیر مشهور میگفت اصل عدم جنابت میگوید صحیح است ظاهرا. برای خودش هم میگفت صحیح است ظاهرا. این دو تا ظاهرها خلاف یک واقع است تعارض است ولی وقتی گفت اصاله الجنابه امام میگوید صحیح است واقعا اصاله جنابت خودش میگوید صحیح است ظاهرا. شما علم به مخالفت نداری. شاید جُنب، (چشم بندی نیست) شاید جنب امام باشد خب نماز من هم صحیح است واقعا دیگه. اگر در این فرض مساله جنب امام باشد خب نماز من صحیح است واقعا. پس اذن در مخالفت عملیه لازم نمیاید. یک احتمال هست دیگه، شاید هم من جنب باشم پس نماز من باطل است واقعا ولی شاید است این که در همه اصول عملیه هست.
نکته ظریف و دقیقی است اشکالی ندارد یک مثال دیگری بزنیم برای این که خوب واضح بشود. یک لباس است و یک آب. یقین داریم یکی از این ها نجس شده است ولی در باب نماز طهارت ظاهریه موضوع است برای صحت واقعیه. همین جور است. اگر لباس شما طاهر باشد ظاهرا نمازتان صحیح است واقعا چون شرط نماز طهارت واقعیه نیست شرط نماز طهارت است ظاهرا او واقعا که مرحوم اخوند میگفت توسعه در شرط (اگر یادتان باشد). این جا اگر ما همین دو اصل را داشته باشیم فرض بکنید همین دو استصحاب را داریم و همین دو اثر را. استصحاب طهارت ثوب میگوید نماز شما صحیح است واقعا. استصحاب طهارت این اب میگوید میتوانی بخوری. میگوییم دو اصل با هم جاری میشود و تعارض ندارند. استصحاب ملاقیش اونها بحثی نداریم ها، فقط نماز را حساب کنید، در ملاقی واقعی است در نماز ظاهری است و توسعه است. استصحاب طهارتِ این ثوب با این که یکی را میدانم نجس است استصحاب طهارت این ثوب جاری است و استصحاب طهارت این اب هم جاری است میتوانی ان را بخوری و میتوانی در لباس نماز بخوانی، مخالفت واقعیه را هم یقین نداری. شاید نجس ان ثوب است و اگر ثوب نجس باشد خلاف واقع نکردم که. نمازم صحیح است.
این نکته را دریابید. اگر دو تا اصل ما دو اصل نافی، دو حکم ظاهری را اثبات کرد که یکی از ان دو حکم ظاهری خلاف واقع است این جا از جریان اصلین لازم میاید اذن در مخالفت عملیه قطعیه. تکرارش میکنم. اگر دو اصل هر دو تا حکم ظاهری را اثبات میکنند در این جا این دو اصل نافی جاری نیست چون از جریانشان لازم میاید اذن در مخالفت عملیه قطعیه. اینها ظاهر را میاورند واقع به حال خودش باقی است. و اما اگر یکی اثر ظاهری اورد یکی اثر واقعی اورد اینجا اذن در مخالفت قطعیه حاصل نمیشود. یکی ظاهری اورده است و یکی واقعی، اشکالی ندارد گاهی اصل عمل موضوع حکم واقعی باشد. اگر یادتان باشد مرحوم اخوند تعبیر داشت میگفت “اثر اعم” است. اثر اعم همین است صحت نماز اثر اعم برای طهارت واقعی و ظاهری است صحت نماز ماموم اثر اعم است برای صحت نماز امام واقعا او ظاهرا. خودش که اثر واقعی است، موضوعش اعم است. هر کجا یک اصل موضوع بود برای حکم واقعی و دیگری برای حکم ظاهری موضوع بود چون اصلی که حکم واقعی میگوید درگیر با واقع فی البین نیست از جریان اصلین اذن در مخالفت عملیه لازم نمیاید.
لذا ما میگوییم مشهور این جور میگویند اقای خویی، انها میگویند موضوع صحت نماز ماموم احد الامرین است: یا باید اعتقاد داشته باشی این نماز صحیح است اصل نداری اصل برای فرض التفات است یا اگر نه التفات داری و شک داری باید یک اصلی نماز امام را تصحیح بکند.اینجا اصل ما اصاله عدم جنابت است تصحیح میکند نماز امام را. این اصاله عدم جنابت تعارض ندارد با اصاله عدم جنابت خودش. چون تعارض ندارد هر دو اصل جاری میشود از باب یعرف الاشیا باضدادها این را مقایسه کنید با مبنای غیر مشهور. کسانی که میگویند صحت واقعیه آنجا اذن لازم میاید، بر مبنای اینها اذن لازم نمیاید.
نکتةٌ دقیقةٌ سیّالةٌ برای خیلی جاها این نکته لازم است، ملاک تعارض، اذن در مخالفت عملیه است ها! ما کبری را دست نمیزنیم. میگوییم این صغرایش جایی است که اثر اصول عملیه حکم ظاهری باشد در این صورت یکی از ظاهریه ها خلاف واقع است، اذن در مخالفت قطعیه است اما اگر هر دو واقعیه بودند یا یکی ظاهریه و یکی واقعیه بود، اذن در مخالفت عملیه لازم نمیاید این است که بر فتوای مشهور مساله صاف است.
سوال:؟؟؟
جواب: دو تا لباس است؟ بله. اونجا نمیشود میدانید چرا؟ یک نکته را اضافه کردم تا این اشکال را نکنید. گفتم به لحاظ اثر نمازی فقط. نه ما میگوییم استصحاب طهارت او با استصحاب طهارت این تعارض میکند به لحاظ ملاقی چون ملاقی نجس است این حکم واقعی است. این میگوید او پاک است پس ملاقی ان پاک است و این میگوید پاک است پس ملاقی ان پاک است این اذن در مخالفت عملیه است لذا گفتم به لحاظ همین اثر. شما فرض کن این مال مردم است هیچ اجازه ملاقات نمیدهد و ثوب ملاقی نمیشود این که دقت کردم گفتم به لحاظ همین اثر فقط نکته اش این است.
سوال:؟؟؟؟
جواب: در ملاقی که ما مشکلی نداریم. در اب که ما مشکلی نداریم. باشه نسبت به ملاقی ان وقتی که اذن در مخالفت عملیه لازم نمیاید خوردنش جایز است و ملاقی ان پاک است مشکلی ندارد باید در ان طرف اثر واقعی فقط باشد اگر هم واقعی و هم ظاهری به لحاظ ظاهری با هم تعارض میکنند. در استصحاب عدم جنابت یک اثر بیشتر نیست، جواز الاقتدا که ان هم واقعی است مشکل حل است.
سوال:؟؟؟؟
جواب: پس اینها چی بود میگفتیم اثر اعم در کلام مرحوم اخوند. گاهی یک حکم ظاهری موضوع یک حکم واقعی است مرحوم اخوند همین طور گفت. گفت توسعه در شرطیت است. وقتی که شرط نماز اعم از واقعی و ظاهری بود و قاعده طهارت گفت این طاهر است پس نمازت صحیح است واقعا. ان که در ذهن شما است در جایی است که مودّای خود اصل، حکم نباشد در این جا خود مودی حکم است، مشکل ندارد.
و اما بر مبنای غیر مشهور مرحوم اقای خویی، خب ایشان گفت استصحاب عدم جنابت در ناحیه امام با استصحاب عدم جنابت در ناحیه ماموم با هم تعارض میکنند درست است دیگه گفت تعارض میکنند ایتمام هم در جایی است که عدالت باشد درست است ما گفتیم در فاسقین تعارض نمیکنند خب این ربطی به ایتمام ندارد. در مورد ایتمام که هر دو عادل هستند یا یکی عادل است در این جا اصل عدم جنابت ها تعارض میکنند هر دو عادل هستند، هر کدام میگوید استصحاب عدم جنابت من که اثرش این است که نمازم صحیح است ظاهرا. تعارض میکند با استصحاب عدم جنابت امام که اثرش این است که نماز من صحیح است ظاهرا چون ما واقعی شدیم دیگه، گفتیم صحت واقعیه نماز امام موضوع است برای صحت نماز شما. پس وقتی میگویی نماز امام صحیح است جنابت ندارد پس نماز شما هم صحیح است ظاهرا. در جایی که هر دو عادل هستند استصحاب ها با هم تعارض میکنند، بنا بر این در عادلین این استصحاب ها هست، نماز اینها نمیشود الا بالوضو و الغسل. نماز فرادی هم بخوانند باید هم وضو و هم غسل بکنند. چون استصحاب عدم جنابت که ندارند شک دارند دیگه، الان علم اجمالی دارد یا محدث به حدث اکبر یا محدث به حدث اصغر است باید احتیاط کند هم غسل و هم وضو بگیرد. به مقتضای علم اجمالی احتیاط بر هر کدام لازم است.
و اگر یکی عادل و یکی فاسق شد، ان فاسق اصلش تعارض میکند میگوید اصل این است که من جنب نیستم تعارض دارد با اصل امامم جنب نیست. پس من اصل عدم جنابت ندارم وقتی اصل عدم جنابت نداشتم علم اجمالی میگوید منِ فاسق هم باید وضو و هم غسل بکنم. اما در ناحیه عادل اون میگوید من شک دارم جنب هستم یا نه، استصحاب میکنم عدم جنابت را میگویم جنب نیستم هر کسی که جنب نبود فقط وضو واجب است ایه وضو است و اذا قمتم الی الصلاة ….. تا و ان کنتم جنبا یعنی من لم یکن جنبا یجب علیه الوضو. استصحاب میگوید لم اکن جنبا این معارض ندارد معارضش اصل عدم جنابت ماموم بود ان که اثر ندارد چون او فاسق است. بحث این فرع در ایتمام بود ایتمام جایز نیست به عادل میخواهی خودت عادل باشی یا فاسق ایتمامت جایز نیست به ان شخص اخر، میخواهی خودت عادل باشی یا فاسق باشی. ایتمامت که جایز نیست بماند بلکه باید احتیاط هم بکنی.
و اما اگر فاسقین شدند از موضوع ایتمام خارج است از موضوع بحث خارج است ولی اگر فاسقین شدند هر کدام میروند راه خودشان را و وضو میگیرند میگویند اصل این است که ما جنب نیستیم. من هم اصل عدم جنابت داشته باشم رفیق من هم اصل عدم جنابت داشته باشد اشکالی ندارد که.
این که میگویند اصول متعارض هستند اصول باید در حق یک نفر باشد. یک ظرف نزد من است یک ظرف هم مال رفیقم هست از محل ابتلای من خارج است ربطی به من ندارد یکی از اینها نجس است، خب باشه. ما هم قاعده طهارت در ظرف خودمان ان هم قاعده طهارت در ظرف خودش. هیچ مشکلی ندارد. یقین داریم که یکی از این مرغ ها میته است یا این و یا ان که او میخورد. کل یعمل علی شاکلته. هر کدام اصل جاری میکنند و میخورند. اگر قرار باشد که اصول را این جور جمعی لحاظ کنیم خیلی جاها گیر میکنیم اصل طهارت گیر میکند و استصحاب و اینها. اصلا وجهی ندارد خطاب به من است اذن به من قبیح است اما اذن بدهد به نحو کلی، اون اقا شک دارد بخورد ان اقا شک دارد بخورد خب یکی از اینها خلاف واقع کردند خب بکنند. احساس نمیکند که دارد خلاف واقع انجام میدهد، من باید احساس بکنم تا قبیح باشد.
خب در فاسقین همین جور است که هر کدام اصل جاری میکنند. کلمه ای که این جا مانده است، فاسقین یا یکی فاسق و یکی عادل دیگه(آن عادلش)، فاسقین یا عادل از فاسق و عادل گفتیم اصل جاری میکنند و غسل واجب نیست در حقشان. یک “الا” دارد که مرحوم سید محمد باقر هم دارد، ما هم در جزوه اوردیم، مگر کسی بگوید که نه درست است فاسقین هستند اصل عدم جنابت به لحاظ ایتمام جاری نمیشود، درست میگویید ولی چه بسا این اصل عدم جنابت در فاسقین هم اثر دارد. مثل این که این فاسق میتواند ان را وارد مسجدش بکند. میتواند ان را طواف بدهد در اختیارش هست (مثلا کولش کند و طوافش بدهد) با این که فاسقین هستند اینجا اصل عدم جنابتِ این فاسق تعارض میکند با اصل عدم جنابت ان فاسق. اثر عدم جنابت ان فاسق چیست؟ میتوانی ادخالش کنی در مسجد. اثر عدم جنابت این چیست؟ میتوانی نماز بخوانی، یکی از اینها خلاف است اذن در مخالفت عملیه است اصل عدم جنابتِ راکب میگوید میتوانی داخلش کنی در مسجد میتوانی ببری طوافش بدهی. اصل عدم جنابت خود فاسق میگوید میتوانی نماز بخوانی بدون غسل، خب یکی از اینها خلاف واقع است و اذن در مخالفت عملیه لازمه میاید.
لذا این که ما گفتیم اثر عدم جنابت رفیقش اثرش ایتمام است، این غالبی است گاهی اوقات یک اثر دیگری دارد ما قاعده گفتیم. گفتیم هر کجا اثر اصل عدم جنابت رفیق مجال داشت این اقا نمیتواند اصل عدم جنابت جاری کند باید این اقا برود غسل هم بکند. این ضابطه اش است. هر کجا این توانست اصل عدم جنابت در رفیقش را جاری بکند اصل عدم جنابت رفیقش موضوع اثر بود برای این، هر اثری، اگر اثر داشت تعارض میکند با اصل عدم جنابت خودش تعارضا تساقطا احتیاط لازم است به مقتضای علم اجمالی. این هم نکته دوم باقی مانده بود اضافه کردیم.
نکته سوم هم بحث کردیم و فقط اشاره میکنیم. در همان عادلین گفتیم باید هم وضو و هم غسل کنند دیگه، یا در ان فاسقی که رفیقش عادل است گفتیم وضو بگیرد و غسل کند. این دوتا را اینجور گفتیم دیگه، بعضی آمدند گفتند میشود ما بگوییم که تفصیل بدهیم بین امام و ماموم،امام عادل نه لازم نیس که غسل بکند غسل هم نکرد اقتدای ما (بر مبنای غیر مشهور ها) اقتدای ما صحیح است به شرطی که ما غسل بکنیم. ما گفتیم باید هر دو تا هم غسل و هم وضو. این قائل گفت این امام اگر غسل نکرد و شما احتیاط کردی این کافی است، میخواست این را درست بکند که نه در جایی عادلین هستند یا یکی فقط عادل است و لو غسل نکند ایتمام شما صحیح است به شرطی که شما غسل بکنی. این ضیق است.
جزئی اش را میخواهد درست بکند به چه بیان؟ گفت این جا هر چند اصل عدم جنابت این ها اصول اولیه هستند اصل موضوعی هستند، درست است تعارض میکنند ولی بعد نوبت به اصول طولیه و حکمیه میرسد. گفت ما اصول طولیه داریم برای این ماموم. ان اصول طولیه ما چی بود؟ گفت اصل صحت در نماز امام و یا اصل عدم وجوب قرائت در نماز خودش. اینها بعد از سقوط استصحاب عدم جنابت است. اگر استصحاب عدم جنابت درست باشد تمام است دیگه بحثی نداریم قائل این جور میگوید. بعد از سقوط انها نوبت به اینها میرسد، نتیجه گرفت: پس در عادلین امامش غسل نکرد ایتمام جایز است. در عادل و فاسق امام غسل نکرد ایتمامش جایز است در این دو صورت به شرطی که ماموم غسل و وضو کرده باشد احتیاط کرده باشد. چون ماموم اصل عدم جنابت دارد اصل عدم جنابت معارض شده است دیگه.
اینرا قائل امد درست کرد که ما جواب دادیم که این اصول طولیه هم با یک اصول طولیه دیگری تعارض دارند و نتیجه گرفتیم که در عادلین، یا یکی عادل و یکی فاسق، همان طور که ماموم باید وضو بگیرد و هم غسل کند امامش هم باید هم غسل و هم وضو داشته باشد تا ایتمامِ یکی به ان دیگری جایز باشد، و تا ایتمام یک شخص ثالثی به یک نماز در هر دو جایز باشد تا ایتمام شخص ثالث به یک نماز با این و یک نماز با او جایز باشد. فظهر که یکی شخص ثالثی میتواند به یکی از اینها اقتدا بکند. این مشکلی ندارد ها، به دو تایشان در یک نماز یا به دو تایشان در دو نماز.
اما یک شخص ثالثی امده است میخواهد به یکی از اینها اقتدا بکند ان شخص اصل جاری میکند میگوید اصل، عدم جنابت این است. خودش که یقین دارد جنب نیست معارض که ندارد. شخص ثالث در جایی که معارض دارد چون اصل عدم جنابت این و اصل عدم جنابت او در حقش تعارض میکنند، اما در جایی که یکی به این ها اقتدا میکند و یکی عادل و یکی فاسق است، هیج مشکلی ندارد و اصل عدم جنابت جاری میشود در حقش بلا معارض.
هذا تمام الکلام در فرع چهارم که توهم شده بود در این فرع چهارم که شرع مقدس از عمل به قطع ردع کرده است. ظهر که نه، بر مبنای مشهور که قطعی حاصل نمیشود بر مبنای غیر مشهور که این فرع ایه و روایت نداشت قاعده ای است میگوییم در جایی که قطع حاصل میشود روا نیست، باید غسل و تیمم داشته باشد تا قطع حاصل نشود شما میگویید در این جا قطع حاصل میشود میگوییم در این جا اصلا قطع حاصل نمیشود، چون ما به این نتیجه رسیدیم که در جایی که باید هر دو را انجام دهد چون هر دو را انجام داده است. در جایی که گفتیم هر دو را لازم نیست، باز قطع به خلاف حاصل نمیشد.
باز فکر کنید، اونجایی که میگوییم هم غسل و هم وضو داشته باشد که پر واضح است قطع به خلاف حاصل نمیشود، در جایی هم که گفتیم میشود امامش بدون غسل باشد باز قطع به خلاف حاصل نمیشد. فعلی کل تقدیر ردع از قطع به حکم در این جا محقق نشده است.
سوال:؟؟؟؟
جواب: علم اجمالی در مثبتات چه اشکالی دارد؟ مثل این که شک داری غسل بر گردنت هست یا نه، به صورت رجائی میآوری.
سوال:؟؟؟؟
جواب: اگر یکی غسل کرد، خب دیگه اینها مربوط به علم اجمالی میشود بنا شد اگر علم اجمالی داشتیم و یک طرف از محل ابتلا خارج شد هنوز علم اجمالی باقی است اسمش را میگذاشتند علم اجمالی قصیر و طویل. علم اجمالی دارد یا الان خودش جنب است یا قبلا امامش جنب بود که الان غسل کرده است لذا گفتیم پر واضح است که علم اجمالی داری یااین ظرف و یا ان ظرف نجس است و یکی را ریختیم گفتیم در این جا هنوز علم اجمالی وجود دارد و باید اجتناب کنی، چون علم اجمالی داریم که یا این الان نجس است یا اون قبل از تلفش نجس بود. اسم این علم اجمالی را میگذارند قصیر و طویل، ادمهای بی درد سر اسمش را میگذارد علم اجمالی مورب مرحوم اغا ضیا اسمش را میگذارد اُریبی، کجکی. مورب است خط کشی هم کرده است در تعلیقه مقالاتش خط کشی کرده است کجکی.
سوال:؟؟؟؟
جواب: لذا فرض کردم یکی عادل است تا این اشکال شما پیدا نشود. هر دو تا عادل بودند هر دو اصلها تعارض میکنند. ملاک همین تعارض است. اون که میخواهد اقتدا کند و اصل عدم جنابت جاری کند معارض دارد یا نه. بله درست میگوید دو تا عادل بودند شخص ثالث اصل عدم جنابت… مگر این که یکی از عادل ها از محل ابتلایش خارج شده باشد همین استصحاب عدم جنابت همین اقا را میکنیم بلا معارض.
فرع پنجم هم داستان آن شریک است، تتمه کلام فردا انشالله.