خارج اصول آیت‌الله گنجی ۱۴۰۲۰۸۲۷ «جلسه ۳۹»

از آیت‌الله گنجی
دروس استاد گنجی
علمسب
موضوع کلیسب
موضوع جزئیسب
تاریخسب
تیتر مباحث
بیانسب
جوابسب
نظر استادسب
نظر استادسب

متن بدون ویرایش

بحث در این بود که بحث از حجیت خبر واحد، آیا جزء علم اصول هست قطعا، آیا ندارد، جزء علم اصول است قطعا، بلکه از اهم مسائل علم اصول است. ولکن مشکل این است که نه داخل موضوع علم اصول است و نه داخل تعریف علم اصول. حتما جزء علم اصول است از مبادی فقه است. دخیل در تحصیل حجت است. و لکن موضوع علم اصول هم شاملش نمیشود تعریف علم اصول هم شاملش نمیشود.

نسبت به موضوع بحث کردیم گفتیم که خب ما موضوع علم اصول را ادله اربعه قرار نمیدهیم تا این مشکل پیدا بشود. موضوع علم اصول عبارت است، از چه چیزی بحث میکنید در علم اصول؟ از هر چیزی که دخیل در استنباط باشد. دخیل در تحصیل حجت در فقه باشد که عمده آن عوارض ادله اربعه است. عمده اش این است و لکن منحصر به عوارض ادله اربعه نیست.

سوال:؟؟؟

جواب: خب دیگه حالا دیگران بحث کردند ما هم.

سوال:؟؟

جواب: چه گیری داشت؟

سوال:؟؟

جواب: از جایی که بحث نشده باشد دیگه. اصلا علم اصول چه طور درست شده، دیدند یک چیزهایی نیاز هست و جایی بحث نشده اوردند در علم اصول بحث کردند. عناصر عامی که در فقه زیاد به ان...

سوال:؟؟

جواب: بله. اصلا در اصول قدیمیها بعض مسائل ادبی را بحث کردند لا نفی جنس.

سوال:؟؟

جواب: خب چیست؟ باید یک معرفتی اجمالی ایجاد بکند. اون چیزهایی که دخیل در استنباط هستند یک، عنصر مشترک هستند دو، جای دیگری بحث نشده است سه.

سوال:؟؟

جواب: نه عصر مشترک هم باشد. علم اصول موضوعش این است.

البته اگر ما خواسته باشیم موضوعی برای علم اصول معین کنیم به ذهن میزند که اونی که صاحب فصول اورد بهترین است که ذات ادله. سنت هم اعم از حاکی و محکی. باز هم یک مسائلی خارج میشود ها! ولی این کمترین اشکال را دارد. و اون کمترین اشکال این است که ما بعضی جاها از عوارض کتاب و سنت و حتی به معنای حاکی اعم، بحث نمیکنیم. امر بحث میکنیم که ظاهر در وجوب است. ولی چون غرض مهم از امر ظاهر در وجوب است نهی ظاهر در حرمت است چون غرض مهم به کتاب و سنت برمیگردد اشکالی ندارد که بگوییم موضوع علم اصول کتاب و سنت است و لو بحث از اون نیست اعم است ولی چون غرض مهم این است اشکالی ندارد.

سوال:؟؟

جواب: نه. تحلیل ها برای رسیدن به مساله است خود مساله دخیل است.

سوال:؟؟

جواب: احیانی است بارها نیست. حالا تحلیلش تازه بحث طلبه ای است حالا ما تواتر را تحلیلش را نتوانستیم ولی تواتر.

این ما یتعلق به موضوع. و اما ما یتعلق به تعریف علم اصول، تعریف علم اصول را عمدتا دو جور تعریف کردند. قدیمیها و اکثر جدیدی ها گفته ان ما یقع فی طریق استنباط حکم شرعی. مرحوم اخوند دید که اصول علمیه که در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمیگیرد یک چیزی را اضافه کرد گفت او ینتهی الیه المجتهد بعد الفحص و الیأس تا اصول عملیه را شامل بشود. خبر واحد که ینتهی نیست. اون اصول عملیه است که ینتهی الیه المجتهد بعد الفحص و الیاس عن الدلیل. خبر واحد جزء ادله است.

مشکل این است که خبر واحد خب در طریق استنباط قرار نمیگیرد. یک بحثی در ابتدای علم اصول وجود دارد میگویند ما یک استنباط داریم و یک تطبیق. استنباط قوامش به این است که مستنبط منه داشته باشیم از بطن او این را استخراج کنیم. دوئیت است. یک مستنبط منه و یک مستنبط داریم. مثلا از قاعده ملازمه بین وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه استنباط میکنیم وجوب مقدمه را. از ملازمه. از استحاله اجتماع امر و نهی استنباط میکنیم بطلان نماز در دار غصبی را. بطلان وضو را با آب غصبی مثلا. اجتماع امر و نهی محال است یک چیز است اون مستنبط یک چیز اخری. از و استخراج کردیم این درست است.

در مقابل تطبیق است ما در تطبیق یک چیز بیشتر نیست. یک کلی است که تطبیق میکنیم بر مواردش. فرض بفرمایید اگر شما ثابت کردید که اصل در اشیاء حلیت است در فقه میگویید اینجا شک دارم خرگوش شک داریم حلال است یا نه. کل شیئ حلال حتی تعرف انه حرام. این تطبیق است. همان کل شیئ که کلی است بر مصداقش تطبیق میکنید این از او در نیامده است بلکه این بر او منطبق شده. ما یقع فی طریق استنباط حکم شرعی اقتضای اثنینیت دارد. اقتضای دوئیت دارد. حالا اشکال این است که خبر واحد از قبیل تطبیق است.

مثلا خبر واحد که حجت شد در فقه ما میرسیم تطبیق میکنیم میگوییم وجوب نماز جمعه مما اخبر به زراره. و هر چه خبر داد به او زراره، اخبر به زراره و اونی را که خبر داد زراره فهو منجّزٌ. چرا؟ چون در اصول بحث کردیم که خبر واحد منجّزٌ. این تطبیق است. خبر واحد منجز است این مصداق خبر واحد است پس منجز است.

خصوصا بر مبنای مرحوم اخوند که حجیت را جعل منجزیت و معذریت معنا میکند این را استنباط شما نمیکنید. خبر واحد آمده است که فلان شیئ حلال است. میگوییم خب این مما قام به خبر. صغری. صغری که امر وجدانی است ربطی به فقه و اصول ندارد. بعد میگوییم هر چه خبر بر او قائم شد عذر است. چرا؟ چون در اصول ثابت کردیم هر خبری معذر است. اون کل را بر این تطبیق کردیم استنباطی در کار نیست.

عمده اشکال در عدم اندارج مساله خبر واحد در علم اصول این جهت است. لذا در صدد برامدند این مشکله را حل بکنند. شما حتی اگر هم گفتید علم اصول عبارت است از انچه که حجت بر فقه است اون را درست میکند تحصیل الحجه علی الفقه باز هم تطبیق است. هر تعریفی بیاوری این مشکل هست. برای حل این مشکل رفته اند سراغ، اولا رفته اند سراغ تفسیر حجیت.

مرحوم نائینی گفته است نه، حجیت جعل نشده. منجزیت معذریت که اخوند میگویند اینها قابل جعل نیست. چی جعل شده در باب خبر واحد؟ علمیت جعل شده. ما بحث میکنیم خبر واحد حجت است یا نه، یعنی بحث میکنیم علم است یا نه. تتمیم کشف شده یا نه. علم هست یا نه. خب این در طریق استنباط قرار میگیرد. میگوییم وجوب نماز جمعه مما قام علیه خبر زراره. و کل ما قام خبر فهو علمٌ، بعد از این که علم است تطبیق میکنیم مساله اصولی را، ولی استنباط میکنیم فتجب صلاة الجمعه. فتوا میدهیم واجب است نماز جمعه. از ما بپرسند چرا نماز جمعه واجب است؟ میگوییم در اصول بحث کردیم خبر واحد علم است ما از علم به واقع استخراج میکنیم حکم واقعی تنزیلی را. این یک نکته در حجیت یک جور معنا کردند.

نکته دوم امدند استنباط را دستکاری کردند. مرحوم آقای خویی فرموده ما یقع فی طریق استنباط حکم شرعی، نه این که حکم شرعی را فقط حکم شرعی را ازش در میاوریم نه. استنباط حکم شرعی مثلا ذاتا و حالتا، مساله اصولی این است که یا ما را به حکم شرعی برساند یا به حالات حکم شرعی برساند. تنجز از حالات حکم شرعی است. حکم شرعی گاهی منجز است و گاهی غیر منجز. این از حالاتش است. اگر استنباط را اعم معنا کردیم یعنی استخراج حکم شرعی یا حالت حکم شرعی، خبر واحد بر مبنای اخوند درست میشود. اخوند میگوید خبر واحد حجت است یعنی بر این مبنا دیگه. یعنی منجز است. معذر است. خب اگر خبر واحد شد منجز ما این را در طریق حالت حکم شرعی قرار میدهیم. در فقه میرسیم میگوییم وجوب نماز جمعه مما قام به خبر واحد، خبر واحد منجز است بعد در رساله مینویسیم پس وجوب نماز جمعه متنجز است مخالفتش استحقاق عقوبت دارد از اون منجزیت با تنجز میرسیم میشود استنباط دیگه.

اخوند هم همین جور میگوید در باب تعادل و تراجیح یعنی لازمه کلامش. گفته است ما نمیتوانیم در رساله بنویسیم نماز جمعه واجب است، نائینی میگوید مینویسیم واجب است چون وقتی که ما را عالم قرار داده وقتی که من عالم هستم میتوانم بگویم واجب است. اخوند میگوید خبر ثقه منجز است شما فقط میتوانی در اول رساله بنویسید کسی که به این رساله عمل کند معذور است. همین قدر. اما اینها احکام شرعیه هستند نه. اینها تنجز پیدا کردند به برکت خبری که منجز قرار داده شده. او منجز است این متنجز است شد دو تا دیگه. استنباط کردیم با خبر ثقه حالت حکم را. نه اصل حکم را.

این دو تا توجیه هست بر دو مبنا حل است اما یک مبنای سومی داریم در حجیت شاید معروف هم همین است. جعل حکم ظاهری. جعل حکم ظاهری، میگویند خبر زراره که قائم شد خبر ثقه حجت است یعنی بر طبقش حکم جعل شده ظاهرا. حکم مماثل. تنزیل مودی. صیاغتهای مختلفی دارد. العمری و ابنه ثقتان فما ادیا فعنی یودیان، یعنی همان را که میگویند من همان را میگویم حکم واقعی. میگویم. خبر زراره که امد گفت نماز جمعه واجب است واقعا، او از واقع خبر میدهد، من ادعا میکنم و میگویم نماز جمعه واجب است ظاهرا.

بر مبنای مشهور مودیات اخبار احکام ظاهریه هستند، خب بر این مبنا خبر واحد در طریق استنباط قرار نمیگیرد. تطبیق است. وجوب نماز جمعه مما قام علیه الخبر. هر کجا قام علیه الخبر مودی تنزیل شده. در اصول ثابت شد. پس در این جا مودای خبر زراره تنزیل شده. میشود تطبیق دیگه. اون قاعده نزّل المودی منزله الواقع. اون قاعده جعل حکم ظاهری این جا تطبیق میکنیم بر خبر زراره. نتیجه تطبیق این است که میگوید فصلاة الجمعه واجبه ظاهرا. بر مبنای مشهور در تفسیر جعل حجیت دوباره مشکل پیدا میشود.

این جا مرحوم حاج شیخ اصفهانی آمده حلش بکند. گفته است نه بر مبنای مشهور هم استنباط است نه تطبیق. دوئیت است نه وحدت. چرا؟ ایشان ادعا کرده است که مفاد ادله حجیت لزوم تصدیق عادل است عملاً. صدق العادل. در مقام عمل تصدیقش بکن. صدق العادل معروف این است دیگه. یعنی تصدیقش بکن نه که لفظا بگویی اقا راست میگویی. نه، قطعا عملا. خبر ثقه را که حجت کرده، گفت پسرم آمد تصدیقش بکن یعنی طبقش عمل کن. تصدیق عملی. ایشان گفته است مفاد ادله حجیت لزوم تصدیق مخبر ثقه است مثلا، عملاً. خب این غیر از وجوب نماز جمعه است. لازمه اش این است که پس نماز جمعه واجب است. شما از مساله اصولیه که وجوب تصدیق عادل باشد عملاً، در فقه استنباط میکنید فوجبت الصلاة الجمعه. این غیر از اون است. وجوب ظاهری یک چیز است تصدیق من چیز دیگری است. عملا تصدیقش بکن پس نماز جمعه واجب است. اون پس لازمه است نه خود مساله. این جور میخواسته که. میگویم یک چیز مسلمی است باید حلش بکنند از اون طرف هم حاضر نیستند که از تعریف و موضوع علم اصول دست بردارند.

ولکن در ذهن ما این است که نه. ما اصلا صدّق العادل نداریم در ادله حجیت خبر. این انتزاع علما است از این مجموع ادله یک چیزی را انتزاع کرده اند و گفته اند صدق العادل. صدق العادل ما نداریم. اون خبرهای معتبر در ادله حجیت خبر جعل مودی است العمری و ابنه ثقتان فما ادّیا فعنّی یودیان، جعل مودی است. جعل مودی مدلول ادله حجیت است نه لازمه اش که ایشان میخواهد با لازمه دوئیت درست کند اولا.

ثانیا لازمه هم باشد شما لازمه مساله اصولی را باز تطبیق کرده اید دیگه. مساله اصولی باید در طریق استنباط قرار بگیرد نه تطبیق. شما آمده اید لازمه اش را تطبیق کردید. استنباط نشد. مساله اصول شما یک لازمه دارد و آن لازمه هم حق است. شما باز آن لازمه را تطبیق کرده اید. این اصولیش نکرد. این است که نه، بر مبنای مشهور که در حجیت تفسیر کرده اند به جعل حکم مماثل، به جعل مودی، به جعل حکم ظاهری، این استنباط درست نمیشود.

مگر این که ما همان علم اصول را تعریفش را عوض کنیم. بگوییم آن استنباط ظاهرش مراد نیست. ما یقع فی طریق الاستنباط یعنی اونی که در طریق احتجاج قرار بگیرید حالا به نحو استنباط باشد یا تطبیق. استنباط میخواهیم چکار کنیم.

سوال:؟؟

جواب: اون را جواب دادیم  قواعد فقهیه در جای دیگری بحث کرده اند. بعضی از قواعد فقهیه هستند مثل قاعده تجاوز، قاعده فراغ، حدیث لاتعاد اینها ارام ارام داخل در اصول میشوند. حدیث لا تعاد قدیما در اصول نبوده ارام ارام دارد در اصول میاید. اینها قواعد فقهیه هستند در جای دیگری بحث نکردند ما بحث میکنیم. اصول عصای دست فقه است. حالا در فقه میخواهد ما را کمک کند که استنباط بکنیم یا تطبیق بکنیم مهم این است که در فقه فتوا دادن ما را درست بکند. در فقه حکم شرعی را بتواند اصلاح بکند. حالا میخواهد علی سبیل تطبیق باشد یا استنباط.

این مقدار درست است تکرار است. تکرار هفت یا هشت سال قبل البته. بهترش این بود که اینها را نگوییم ولی چون در کفایه امده است و بعضی از رفقا اون وقت ها نبودند و در رسائل آمده مبرری است که ما هم به مقداری مختصری بیانش کنیم. هذا تمام الکلام در مقدمه بحث.

اما اصل بحث خبر واحد حجت یا نه. اصل اولی عدم حجیت است. بحث کردیم اصل در هر چیزی انه لا یکون حجه. حجیت خلاف اصل است. باید جعل بشود. اصل عدم حجیت است، گذشت به ادله اربعه. آیا از این اصل ما در باب خبر واحد خارج شدیم یا نه؟ محل اختلاف است.

مشهور علما بلکه بعضی ادعای اجماع کردند که ما اجماع داریم که خبر واحد حجت است. ولی در مقابل سید مرتضی گفته که نه عمل به خبر واحد مثل عمل به قیاس است حجت نیست. بعدش ابن ادریس بعدش هم طبرسی و بعضی دیگه شرذمةٌ من الفقها و الاصولیون. اینها خوب است تتبع بکنید ما نیازی به این تتبع نداریم ولی برای تاریخچه اش کار خوبی است. اونی که در مقام عمل است اینها به خبر واحد عمل میکردند. واقعا اینها گفته اند خبر واحد حجت نیست همین ظاهرش مرادشان است یا نه، خبر واحد حجت نیست اینها یک مشکله ای پیدا کردند با اهل سنت امدند یک ادعایی کردند ادعای اجماع کردند که ما اجماع داریم خبر واحد حجت نیست یعنی هر خبری که امد حجت نیست نه این که خبر ثقه، خبر عادل، همین خبر ثقه و عادل را محفوف به قرینه میدانند. همین عادل خودش قرینه است. این خوب است یک تتبعی بکنید که واقعا اینها مثلا خبر ثقه و عادل را اینها حجت نمیدانستند؟ یا نه خبر بما هو خبر هیچ قرینه ای نباشد لا من المخبر و لا من المخبربه. نه متنش نه خبر دهنده اش هیچ قرینه ای نباشد ولی اگر عادل باشد خودش قرینه صدق است. بیشتر این به ذهن میاید چون عملاً تا اینها گیر نمیکردند، یک جا گیر میکردند یک چیزی، گیر نمیکردند سید مرتضی ابن ادریس به خبر ثقه عمل میکردند.

سوال:؟؟؟

جواب: اشکالی ندارد صدق راوی، عدالتش، وثاقتش. صدق راوی دیگه. این تتبعی است مهم نیست.

مهم این است که ما باید ادله را نگاه کنیم. دلیلی داریم بر حجیت خبر واحد یا دلیلی نداریم. برای منکرین ادله ثلاثه ای را اوردند که خبر واحد حجیت ندارد. اونها نیاز به دلیل ندارد ها! ولی خب، چه بسا در مباحث علم اصول هم منکرین با این که قولشان مطابق با اصل است ها! ولی دلیل میاوردند باز هم. نکته اش این است که میخواهند با ادله آنها معارضه بندازند. با اصل که نمیتوانند آنها را رد کنند این ادله را میاورند که ادله انها را از کار بندازند. منکر نیاز به دلیل ندارد لیس علی المنکر الا الیمین. مدعی است که دلیل میخواهد ولی این امر متعارفی است در محکمه ها هم چه بسا منکر هم دلیل میاورد. نه برای اثبات مدعایش برای این که دلیل او را باطل بکند. این امر متعارفی است.

وجه اول آیات شریفه. گفته اند عده ای از آیات شریفه منع میکند از عمل به خبر واحد. آن آیاتی که منع میکند از عمل به ظن. ان الظن لا یغنی من الحق شیئا. لا تقف ما لیس لک به علم. ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسولا. ان هم الا یخرصون. قل ءالله اذن لکم ام علی الله تفترون. گفته اند همه اینها بر خبر واحد منطبق است چون خبر واحد ظن است، لا علم است و لا علم را اگر نسبت بدهی افترا است. گفته اند عموم اینها شامل خبر واحد میشود لذا حجیتی ندارد.

لکن این دلیل ناتمام است اولا گفته اند لقصور المقتضی و ثانیا لوجود المانع. اما لقصور المقتضی گفته اند که اطلاق ندارد این آیات شریفه. اینها مرحوم آخوند ادعا میکند این آیات یا انصراف دارند به اصول اعتقادیه. یا لااقلش اطلاق ندارد. سه تا مرحله است دیگه. اطلاق، ضدش انصراف، بینش عدم اطلاق. اجمال، ابهام. مرحوم آخوند ادعا میکند که اینها انصراف دارند به اصول اعتقادی لااقلش اطلاق ندارند.

اما انصراف دارند مثلا مناسبت حکم و موضوع، اعتقادیات است که باید علم داشته باشید. میخواهد معتقد باشد یعنی باید علم داشته باشد. مناسبت حکم و موضوع، احکام شرعیه فرعیه اینها چه لزومی دارد که انسان علم داشته باشد. مناسبت ندارد که علم به انها شرط باشد. بر خلاف اصول اعتقادیه که مناسبت دارد. مناسبت حکم و موضوع اقتضا میکند. این هم که میگوید ان الظن لا یغنی من الحق، من الحق هم دارد بعض ایات واضحتر است، من الحق شیئا، صحبت حق و باطل است نه منجز و غیر منجز. انصراف دارد. به ظن عمل نکن. دروغ نبند. دروغ بستن در اموری که خداوند بنات را برای خودش گرفته نمیدانیم چی کرده یک امور این جوری است که دروغ بستن دارد. احکام شرعیه که دروغ بستن ندارد. امور واقعیه و اعتقادیه محل ابتلا است به خداوند ببندند. شاهدش این است که مورد این منع ها غالبا از همین قسم است. مشرکین هستند که یک چیزهایی به خدا میبندند بعد خداوند میفرماید اینها که میگویید علم ندارید ان الظن لا یغنی من الحق شیئا.

خب حالا حرف آخوند. انصراف را قبول نکنید لااقل اطلاق ندارد. یکی به خاطر این نکته و دیگری به خاطر  قدر متیقن در مقام تخاطب. مرحوم آخوند میگفت یکی از شرایط انعقاد اطلاق این است که قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد. در یک موضوعی صحبت نکند. اگر در یک موضوعی دارد صحبت میکند بعد کلام مطلقی میاورد، میگوید اطلاق ندارد دیگه. با مشرکین در امور اعتقادیه دارد صحبت میکند خداوند بعد در حقشان میگوید که ان یتبعون الا الظن، ان الظن را یغنی من الحق شیئا، محل تخاطب با آنها امور غیر فرعیه است. امور اعتقادیه و واقعیه است این قدر متیقن مانع از اطلاق است. این فرمایش مرحوم آخوند.

و لکن انصاف این است که و لو بعضی از ایات این جور است. یا انصراف دارد یا اطلاق ندارد. به همین بیاناتی که گفتیم. سلمنا، کفانا یک آیه قران که اطلاق داشته باشد. لازم نیست که همه اطلاق داشته باشند. یکی هم اطلاق داشته باشد کافی است. و آیه شریفه لا تقف ما لیس لک به علم، اطلاق دارد. لا تقف ما لیس لک به علم. ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسولا. این آیه شریفه در سوره اسراء آمده. آیات قبلش در مورد فروع دین است. مثلا در کیل کردن مطفِّف نباشید.  مال یتیم را نخورید. همه اینها فرعیات است. بعد هم گفته است و لا تقف ما، هم قبل این ایه و هم ذیل این ایه. لا تقف ما لیس لک به علم، ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسؤولا میخواهد بگوید چیزی که نمیدانید نسبت ندهید. جلوگیری از تهمت است و افترا است. ان السمع و البصر، سمع و بصر مربوط به همین ها میشود دیگه. این سمع و بصر مربوط به حرفهایی که در مورد مردم است میشود. مواظب باشید هر چیزی را نگویید و گوش نکنید. هر چیزی را به ذهنتان نیاورید سوء ظن. اینها همه مسولیت دارد. لا تقف ما لیس لک به علم به ذهن میزند حالا ما یک احتمال دادیم ببینید این احتمال چطور است. گفتیم لا تقف از قفا است. لا تقِف نیست. یعنی پشت دیگران حرف نزنید. یعنی پشت سر دیگران چیزی که نمیدانید نگویید.

سوال:؟؟

جواب: اگر گفتند پشت سر مردم صحبت نکنید مسولیت دارد.

سوال:؟؟

جواب: حرکت نکنید به این معنا. حرفهایی که در مورد مردم میزنید بدون علم نزنید.

سوال:؟؟

جواب: تعلیل کرده. گفته ان السمع و.... آدم نباید بدون علم و آگاهی درباره دیگران سخن بگوید پس معلوم میشود که حجت نیست، بدون علم حجت نیست که به ما میگوید صحبت نکنید.

سوال:؟؟

جواب: فواد هم دارد. فواد یعنی سوء ظن دیگه.

سوال:؟؟

جواب: نه. میگویم اون با لا تقف جور در نمیاید. لا تقف کاری با احکام شرعیه ندارد.

سوال:؟؟

جواب: به خاطر همین گفتم این احتمال را دادیم. لا تقف یعنی پشت سر مردم حرف نزنید.

سوال:؟؟

جواب: بله چیزی که علم ندارید پشت سر مردم بدون علم حرف نزنید.

سوال:؟؟

جواب: اون هم یک احتمال است درست است.

حالا هر کدام که باشد این دلالت دارد که این دیگه اختصاص به امور اعتقادیه ندارد. یک مطلقی داریم که میگوید هر جا علم نداری حرکت نکن. تبعیت نکن. پشت او قرار نگیر. پس اطلاقات تمام است مثلا خبر واحد هم لا علم است. لا تقف میگوید به خبر واحد عمل نکن. این عرضم به خدمت شما جواب مرحوم آخوند که خبر ثقه را علم نمیداند.

ولکن اگر کسی گفت خبر ثقه علم است عند العقلاء، میتواند از این آیه هم جواب بدهد. بگوید لا تقف ما لیس لک به علم خبر ثقه را نمیگیرد چرا؟ چون خبر ثقه در عرف مردم علم است. میگوید که مگه نمیدانستی که گفتم. مگر فلانی به تو نگفت؟ این فلانی گفتن را علم میدانند. و لااقل شک داریم. همین که شک داریم خبر ثقه علم است یا نه ما به لا تقف ما لیس لک به علم نمیتوانیم تمسک کنیم. مرحوم آخوند بر مبنای خودش یک جور منع اطلاق کرده مرحوم نائینی بر مبنای ایشان یک جور دیگر. این جواب هم در بقیه هم میاید ها! ان الظن لا یغنی من الحق شیئا اصلا خبر ثقه ظن نیست.

سوال:؟؟

جواب: اصلا ظن نیست قاصر است. اصلا قاصر است از اول ادله ناهیه از ظن ادله ناهیه از اتباع غیر علم بر مبنای جعل علمیت اطلاق ندارد چون خبر ثقه از صغریات ظن نیست. آخوند میگوید اطلاق ندارد چون اصول اعتقادیه است. مسلک مرحوم نائینی میگوید نه اطلاق ندارد چون این مصداق نیست برایش. چرا، لا تقف ما لیس لک به علم فرعیات را میگیرد از این جهت مشکلی نداریم ولی خبر ثقه لا علم نیست. صغرای لا تقف ما لیس لک به علم. حالا این مرحله اول قصور مقتضی.

و لو سلمنا که نه اینها اطلاق دارند حرف مرحوم آخوند نادرست است مبنای نائینی هم که میگوید علم است نادرست است.

سوال:؟؟

جواب: نه، عرف علم میداند اصلا. این خطابات به عرف القا شده است وقتی به عرف میگوییم که از غیر علم تبعیت نکن اصلا نمیفهمد خبر واحد را دارد میگوید چون عرف خبر واحد را علم میداند. این اصلا نیاز به امضا ندارد چون عرف آن را علم میداند.

اما مقام ثانی وجود مانع فردا انشالله بحث میکنیم.

خلاصه مطالب

نکات گعده