خارج اصول آیت‌الله گنجی ۱۴۰۲۰۸۲۸ «جلسه ۴۰»

از آیت‌الله گنجی

دروس استاد گنجی
علماصول فقه
موضوع کلیحجج
موضوع جزئیخبر واحد
تاریخ۱۴۰۲۰۸۲۴
تیتر مباحث
بیانسب
جوابسب
نظر استادسب
نظر استادسب


متن بدون ویرایش

بحث در ادله مانعین بود.

استدلال کرده بودند به عده ای از آیات شریفه که مفادشان نهی از عمل به ظن بود. و ادعا کردند که خبر واحد هم ظن است، عمل به آن منهی عنه است.

جوابی که از این استدلال داده شده اولا قصور مقتضی است که بحثش تمام شد. و ثانیا اگر ما قبول کنیم که مقتضی تمام است یک اطلاقی داریم خبر واحد را هم شامل میشود لا تقف ما لیس، بهترینش همین آیه شریفه است. لا تقف ما لیس لک به علم مثلا اطلاق دارد شامل خبر واحد هم میشود.

مرحله دوم بحث این است که این اطلاق مانع دارد. مانعش ادله ای که برای حجیت خبر واحد اقامه شده. ادله مثبتین. ادله مثبتین در خصوص خبر واحد است. ظن خبر واحد را حجت کرده. خب این مانع از اطلاقات است. مانع از عمومات است. خب این مانعیتش به چه شکل است؟ به چه بیانی هست؟ تخصیص است حکومت است ورود است تخصص است؟ قائلین به حجیت خبر واحد همه را ادعا کرده اند.

از جمله مرحوم آخوند قائل به تخصیص شده. ما از اون ضعیفش شروع میکنیم. گفته است که ادله حجیت خبر خاص است لا تقف ما لیس لک به علم عام است فوقش. تخصیص میخورد تخصیص میخورد لا تقف ما لیس لک به علم الا خبر واحد.

بر این بیان دو اشکال شده. اشکال اول این است که نه بعضی از ادله حجیت خبر با آیات ناهیه نسبتشان عموم و خصوص من وجه است صلاحیت تخصیص را ندارد مثل مفهوم آیه نبا. یکی از ادله حجیت خبر واحد مفهوم آیه نبا است. نسبت بین مفهوم آیه نبا و آیات ناهیه عموم و خصوص من وجه است. آیات ناهیه میگوید هیچ ظنی، ظن را موضوع قرار داده گفته است اون ظن چه از خبر فاسق و چه از خبر عادل حاصل شود، ظن موضوع است خاص است. از این جهت خاص است. از این جهت که اون ظن از ناحیه خبر عادل یا فاسق باشد اطلاق دارد.

مفهوم آیه نبا بر عکس. میگوید اگر فاسق خبر نیاورد. مفهومش این است دیگه. ان جائکم فاسق بنبإ، میشود ان لم یجئ فاسق بنبإ مفهومش میشود اگر فاسق خبر نیاورد. از همان جهتی که اون عام بود این خاص است. او میگفت عادل یا فاسق خبر بیاورد این میگوید خصوص فاسق. اگر خبر نیاورد تبیّن واجب نیست. حالا فاسق خبر نیاورد چند صورت دارد. یکیش این است که عادل خبر بیاورد از خبر عادل شما علم پیدا کنید. این ان الظن شاملش نمیشود. یک فرضش هم این است که فاسق خبر نیاورد عادل هم خبر نیاورد وجوب تبین منتفی است. ظنی در کار نباشد اصلا. اجتماعشان در جایی است که عادل خبر بیاورد و ظن آور باشد. ان الظن میگوید حجت نیست. اگر فاسق خبر نیاورد وجوب تبین ندارد، میگوید حجت هست. خبر عادل مجمع این دو تا خطاب است.

دو تا ماده افتراق دارند یک ماده اجتماع. این است که نمیتوانید بگویید ادله حجیت خبر واحد اخص از آیات ناهیه از عمل به ظن است. نه. مثلا قائل میگوید عمده اش آیه نبأ است دیگه. روایات که نمیتواند با آیه تعارض داشته باشد مثلا. عمده اش آیه نبأ است و این آیه نسبتش با آیات ناهیه من وجه است و تعارض میکنند.

ولکن به ذهن میاید که نه اینها دقتهای غیر عرفی است. مفهوم آیه نبأ اخص است از آیات ناهیه. در خصوص ظنی است که از خبر عادل به دست میاید. از کجا میگوییم؟ میگوییم عمود کلام ان جائکم، اگری میکند عمود کلام همین است که ان جائکم فاسق بنبإ فتبینوا یعنی اگر عادل خبر آورد حجت است. این قدر متیقن است اگر را برای همین میارود دیگه. جمله شرطیه در بحث مفاهیم بحث شده، جمله شرطیه را که میاورند صیاغت کلام را که اگری میکند غرضش بیان مفهوم است. اگر این جور صحبت میکند اگر زید امد اکرامش کن یعنی زید نیامد اکرامش نکن. اصلا این اگر را به کار میبرند عمود کلام انتفای عند الانتفا است. فاسق خبر آورده حجت نیست. اگر فاسق خبر آورد حجت نیست یعنی میخواهد بگوید اگر عادل خبر آورد حجت است.

قدر متیقن مفهوم آیه نبأ جایی است که عادل خبر بیاورد و خبرش هم علم آور نباشد. اگر علم آور باشد که علم آور است دیگه و نیاز به بیان ندارد. این که میگوید اگر عادل خبر آورد وجوب تبین ندارد یعنی موردی که ظنی است. قدر متیقن این مفهوم جایی است که عادل خبر بیاورد و آن خبرش هم ظنی باشد نه علمی. نتیجه: پس مفهوم آیه نبأ اخص از آیات ناهیه است.

سوال:؟؟

جواب: علم بیاورد که "اگر" نمیخواهد. اگر در جایی است که یک گیری هست. تا به حال هم شما همین طور. ان جائکم فاسق.... به ظن عمل نکنید. این دو تا کنار هم بگذارید.

سوال:؟؟

جواب: اگر علم آور باشد که جای بیان ندارد دیگه اگر نمیخواهد بگوید. این اگر میگوید یک مطلب زائدی را میخواهد بفهماند.

خب این اشکال که در کلمات آسید محمد باقر است ناتمام است. اشکال عمده فرمایش نائینی است.

سوال:؟؟

جواب: قبول کنید دیگه. تبین لازم نیست یعنی عمل کن. شما از مفهوم این آیه چه میفهمید؟ آیا نمیفهمید یعنی اگر عادل خبر آورد تبین نمیخواهد. نه این که اگر فاسق نبود از باب این که خبر نیاورده سالبه به انتفای موضوع. بابا اینها عرفی نیست.

سوال:؟؟

جواب: میگویم اگر علم آور باشد که نیاز به اگر نداشت چون علم حجت است.

سوال:؟؟

جواب: نه علم حجت است. تبین در جایی است که واضح نشده. میگوید تبین بکن پس جای تبین دارد که میگوید تبین کن.

سوال: چرا تبین میخواهد؟

جواب: به خاطر این که شاید دروغ بگوید. این شاید چون شدید است در فاسق میگوید تبین کن ولی در عادل چون ضعیف است میگوید تبین نکن.

مهمش اشکال نائینی است که ادعا کرده تخصیص مجال ندارد چون آیات ناهیه آبی از تخصیص هستند. تعلیل آورده است گفته است عمل به ظن نکنید ان الظن لا یغنی من الحق شیئا. طبیعت ظن انسان را به حقیقت نمیرساند. نمیشود ظن، راست است که طبیعتش این است که انسان را به واقع نمیرساند احتمال خلاف دارد این قابل تخصیص نیست. ان الظن لا یغنی من الحق شیئا گفته است آبی از تخصیص است و شرط تخصیص این است که مطلق شما عام شما قابلیت تخصیص داشته باشد. این مثل اینست که احسان مستحب است. احسان مستحب است قابل تخصیص نیست ذات احسان خوب است الا احسان این الا ندارد مگر احسان نباشد و گر نه احسان باشد و محبوب نباشد نمیشود. این لازمه ذاتیش هست. ان الظن، ظن چون احتمال خلاف دارد لازمه ذاتیش این است که لا یغنی من الحق شیئا. مرحوم نائینی فرموده این الظن لا یغنی من الحق شیئا این آبی از تخصیص است پس مجالی برای بیان اول که تخصیص باشد نیست.

این فرمایش مرحوم نائینی اشکالی ندارد در مثل ان الظن درست است. فهم عرفی همین است. منتهی ما گفتیم ان الظن لا یغنی من الحق شیئا اطلاق ندارد مهمش لا تقف ما لیس لک به علم، آن که علم نداری. آنها در مقام تعلیل هستند قابلیت تخصیص ندارند. اما گفته است از غیر علم تبعیت نکن لا تقف ما لیس لک به علم. چرا این قابل تخصیص نباشد؟

سوال:؟؟

جواب: اون را کنار گذاشتیم. توجه داشتم، آنها که آبی هستند اصلا دلالت ندارند.

عمده آیات ناهیه لا تقف ما لیس لک به علم است که این آیه وجهی ندارد که، ما احساس نمیکنیم که این قابل تخصیص نباشد. از غیر علم تبعیت نکن مگر این که ثقه ای خبر داده باشد. نه این آبی از تخصیص. آبی از تخصیص امر عرفی است دیگه. این فرمایش مرحوم نائینی ناتمام است. نه ادله حجیت قابلیت تخصیص آیات ناهیه را دارد. هر دوتا اشکال مندفع است.

حالا لو تنزلنا گفتیم نه اینها عرضم به خدمت شما آبی از تخصیص است حرف مرحوم نائینی را پذیرفتیم گفتیم اینها آبی از تخصیص است، بیان دوم حکومت است. مرحوم نائینی خودش بعد از این که گفته آبی از تخصیص است گفته است ادله حجیت خبر واحد، حاکم بر آیات ناهیه است. ممکن است یک چیزی تخصیص بردار نباشد. احسان چیز خوبی است این تخصیص بردار نیست ولی حکومت بردار هست. میگوید بابا تو به این ادم بی نماز کمک میکنی این احسان نیست. این اشکالی ندارد.

حکومت یک نوع تصرف در موضوع است. با حفظ موضوع نمیشود محمول را ازش بگیریم معنای آبی این است اما میتوانیم موضوع را ادعاءً و حکومتاً عوض کنیم. لا تقف ما لیس لک به علم مرحوم نائینی میگوید ادله حجیت گفته است خبر ثقه علم است این حاکم بر ادله اولیه است. این را باور بکنید که میشود تخصیص عرفیت نداشته باشد ولی حکومت عرفیت داشته باشد. میشود با ادعا بگوید این موضوع آن نیست. ظلم قبیح است قابل تخصیص نیست ولی میتواند با دلیل حاکم بگوید زدن شما این شخص را ظلم نیست. کشتن شما این مشرک را ظلم نیست اشکالی ندارد. تصرف در موضوع ربما ممکن است گر چه نفی محمول امکان پذیر نیست.

تخصیص، نفی حکم است با حفظ موضوع. حکومت نفی موضوع است غالبا، گاهی هم تصرف در محمول است. غالبا حکومت تصرف در موضوع است به غرض نفی حکم. لا شک لکثیر الشک، کثیر الشک را میگوید تو شک نداری. تصرف در موضوع است. مرحوم نائینی ادعا کرده است که مقتضای ادله حجیت جعل علمیت است پس اینها حاکم اند بر آیات ناهیه.

سوال:؟؟

جواب: با حفظ موضوع محمول را گرفتن عرفیت ندارد ولی تصرف در موضوع بعد بگویم حکم منتفی است همین مثالهایی که زدم معروف هم هست. نمیشود ظلم باشد ولی قبیح نیست ولی میتواند بگوید ظلم نیست.

سوال:؟؟؟

جواب: تمام موارد إباء با تصرف در موضوع درست میشود.

اشکال کرده اند بر مرحوم نائینی گفته اند که این راه شما مشکل را حل نمیکند. چرا؟ چون همان طور که مقتضای ادله حجیت جعل علمیت است مقتضای ادله ناهیه هم جعل عدم علمیت است. در حقیقت این جور فرموده. فرموده لا تقف ما لیس لک به علم یعنی من این را غیر علم را علم قرار ندادم. نفی حجیت، نفی علمیت است.

سوال:؟؟

جواب: نه شارع یک کاری کردی.

سوال:؟؟

جواب: نه ادله ناهیه جعل عدم حجیت است.

مثل قیاس میخواهد بگوید. چون من قیاس را حجت قرار ندادم علم قرار ندادم ظن را هم علم قرار ندادم. بابا اصلا جعل حجیت به معنای جعل علمیت است گفته است پس نفی حجیت هم به معنای نفی علمیت است با هم تعارض میکنند. مرحوم اسید محمد باقر اشکال کرده است و گفته است اینها با هم تعارض دارند. بله اگر او گفت ظن لیس بحجه، هذا علمٌ. ولی گفته است ان الظن لا یغنی من الحق شیئا معنایش این است که ظن را علم قرار ندادم. خب تنافی دارد با ادله حجیت که میگوید من ظن از طریق خبر واحد علم قرار دادم.

ولکن در ذهن ما این است که مفاد آیات ناهیه و لو جعل باشد و لو ارشاد به جعل شارع باشد، ولی با این لسان است. حکومت و تخصیص لسان هایشان فرق میکند. صیاغتشان فرق میکند لبّشان یکی است. ان الظن لا یغنی من الحق شیئا غایتش این است که من ظن را گفتم حجت نیست. لا یغنی من الحق شیئا ازش بفهمیم که ما جعلته علما این خیلی دور از ذهن است. من ظن را حجت قرار ندادم. مرحوم نائینی که میگوید مقتضای ادله حجیت، نه از باب این که حجت معنایش این است. در امارات میگوید. مرحوم نائینی در امارات میگوید مفاد ادله حجیت امارات این است که عرف آنها را علم میداند. شارع مقدس هم آمده جعل علمیت کرده. اما مخالفش، آیات ناهیه آنها را ادعا کرده عدم علم، نه. انها این جور مفادی ندارد لا تقف ما لیس لک به علم. گفته است تبعیت نکن از اونی که علم نداری. ما میگوییم علم نیست. این انتزاع ما است. در مفاد آیات ناهیه جعل عدم علمیت نیست.

سوال:؟؟

جواب: حالا اون را قبول کرده مستشکل. میگوید سیره عقلا این است که خبر ثقه را علم میدانند. این متاخرین معمولا حرف نائینی را قبول کرده اند.

سوال:؟؟

جواب: شارع مقدس همین را امضا کرده است. نه این که معنای اتباع در خبر واحد جعل علمیت است. اصلا مرحوم نائینی که به جعل علمیت رسیده دو بیان دارد. یک بیانش این است که عرف خبر ثقه را علم میداند. ادعا میکند علم، شارع هم این را امضا کرده. عمده در ادله حجیت سیره است و میگوید خطابات هم ارشاد به همین است اما در ناحیه ظن ادعایی نیست. ظن خودش یک حقیقتی است. ظن است اصلا شما بگویید عقلا عمل میکنند شارع نهی از اتباع ظن کرده است.

سوال:؟؟

جواب: نهیش دو معنا دارد. نهی کرده است عمل به ظن. حالا معنایش این است که حرام است عمل به ظن. مثل قیاس که حرام است این هم حرام است.

سوال:؟؟

جواب: دو احتمال است دیگه. حالا میگویم. مثلا لا تقف ما ... شما پشت سر کسی حرف بزنی عن غیر علم کار حرامی کردی. یک احتمال این است که شارع عمل به ظن را حرام تکلیفی کرده است. یک احتمال هم همین است که گفته است به ظن عمل نکن میخواهد نفی عذر بکند. بگوید این عذر نیست. لا تقف ما لیس لک به علم اگر علم نداری این تبعیت شما چوب دارد از بابی که حجت نداری. نه از باب این که من او را. خودش غیر علم هست دیگه. باز شارع بگوید او را من قرار دادم غیر علم. بابا غیر علم هست خودش.

نتوانستیم بفهمیم فرمایش مرحوم اسید محمد باقر را.

سوال:؟؟

جواب: بله. تبعیت نکن یعنی اگر به خلاف واقع افتادی چوب میخوری.

سوال: خبر میدهد صرفا؟

جواب: نه خبر نیست.

سوال:؟؟؟

جواب: نه به لسان جعل منجزیت مستقیم میگوید. جعل منجزیت مستقیم را نائینی محال میداند. اما به غرض جعل عذر و جعل منجزیت که قبول دارد.

برای این که شما حجت نداشته باشید. عقل هم همین را میگوید ان الظن لا یغنی من الحق شیئا. حالا ما میگوییم ارشاد نیست. شارع اعتبار کرده عدم منجزیت و معذریت را منتهی با این لسان نه مستقیم. گفته است اتباع نکن. با اتباع نکن الغا کرده عذر را. به غرض تنجیز و تعذیر گفته است اتباع نکن. نکته مهمش این است ما از آیات ناهیه بفهمیم ارشاد به علمیت است این را ما نتوانستیم. بابا خودش عدم علمیت هست دیگه. دوباره ارشاد کرده به عدم علمیت یا جعل کرده عدم علمیت را نتوانستیم بفهمیم.

حکومتی که مرحوم نائینی بیان کرده، بیانش تمام است ولکن موقوف بر همین مقدمه است که در باب خبر واحد شارع مقدس جعل علمیت کرده. روی یک مبنا درست است. همان مبنایی که خودش ادعا دارد. مفاد ادله حجیت چیست، سه مبنای معروف است. یکی جعل حکم مماثل که مشهور میگفتند. جعل حکم مماثل حکومت مجال ندارد. یکی جعل حجیت که مرحوم آخوند میگفت. اون هم تصرف در موضوع نیست. سومی جعل علمیت است. روی مبنای خود مرحوم نائینی که بعدها مرحوم آقای خویی و خیلیها پذیرفته اند مفاد ادله حجیت خبر ثقه جعل علمیت است در ذهن ما این است که حکومت تمام است. ادله حجیت خبر حاکم است. یک جا گفته است ظن تبعیت نکن یک جا هم گفته است خبر ثقه علم است. با هم تنافی ندارند. حکومت تمام است. این هم بیان دوم. تخصیص و حکومت.

اگر کسی این بیان را هم قبول نکرد. گفت نه اینها نظارتی در کار نیست. اصلا مبنای جعل علمیت را ما قبول نداریم. ما جعل حکم مماثلی هستیم. ما جعل حجیتی هستیم. حکومت ناتمام است. اگر این را نپذیرفتیم بیان ثالث ورود است. ادله حجیت خبر واحد وارد بر آیات ناهیه از اتباع ظن. به چه بیان؟ گفته اند ان الظن لا یغنی من الحق شیئا اینها ارشاد به حکم عقل است. لا تقف ما لیس لک به علم اینها ارشاد به حکم عقل است. حکم عقل چیست؟ حکم عقل میگوید که در هر واقعه ای باید مومّن داشته باشد تحصیل مومّن بکنی.

عقل انسان در مواجهه با شریعت میگوید شریعتی آمده شما باید علم اجمالی داری یک تکالیفی دارید باید از مخالفتش در امان باشید. عقل میگوید که تحصیل مومّن از احکام شرعیه لازم است. ببنید عقل شما هم به همین جا میرسد یا نه. عقل میگوید علم داری شریعت بدون حکم نیست علم داری، در اول رساله ها مینویسند در هر مساله ای عبادات و معاملات و غیر این دو باید انسان حجت داشته باشد یا مجتهد باشد یا مقلد یا محتاط. همین را میگوید یعنی مومّن تحصیل بکند. عقل میگوید باید مومّن تحصیل بکنید. آیات شریفه که میگویند ان الظن لا یغنی من الحق شیئا یعنی برو دنبال علم اینها مومّن نیستند.

ادله حجیت خبر واحد میگوید خبر مومّن است عمل بکنی به خلاف بیافتی مشکلی نداری. در ورود تعریف کرده اند ورود عبارت است از اون جایی که به تعبدِ به احد الخطابین موضوع خطاب مورود وجدانا مرتفع میشود. به کمک تعبد ها!. فرقش با تخصص این است. در تخصص موونه نمیخواهد اکرم العلما شامل جاهل نمیشود. تخصصا شاملش نمیشود. تکوینا. بلا موونةٍ. بلا تعبدٍ. ولی در ورود ارتفاع وجدانی است از این جهت مثل تخصص است ولی بموونة التعبد.

بهترین مثال ورود همان قاعده قبح عقاب بلا بیان. قبح عقاب بلا بیان میگوید که بدون مصحح عقلائی قبیح است عقاب. از واضحات است هیچ مبرری ندارد همین طور کتک میزند. این قبیح است امر واضحی است. قبیح است عقاب بلا بیان از اولیات است. بعد اگر آمد گفت خبر ثقه را حجت قرار دادم. شما یقین پیدا کردی ها! ادله حجیت باید یقینی باشد. خبر یقینی نیست ولی ادله حجیت این را یک جایی صحبت خواهیم کرد. ادله حجیت باید یقینی باشد اگر ظنی باشد باز باید بحث کنیم ان ظن چرا حجت است. باید ما بالعرض برسد به ما بالذات. اگر شارع مقدس خبر ثقه را حجت قرار داد میتواند عقاب کند یا نه؟ مبرر دارد یا نه؟ بالوجدان مبرر دارد. اگر شما یقین پیدا کردی که خبر ثقه را حجت قرار داده است این دلیل حجیت خبر ثقه وارد بر قبح عقاب بلا بیان است. به کمک تعبد، بالوجدان این موضوع مرتفع است. بالوجدان مولا مبرر دارد. بیان دارد.

ادله حجیت خبر واحد وارد هستند بر قبح عقاب بلا بیان. ادله حجیت خبر واحد تعبد است به کمک این تعبد موضوع قبح عقاب بلا بیان وجدانا مرتفع میشود. فرقش با حکومت این است. این بینا بین است. در حکومت ارتفاع موضوع ادعایی است. میگوید اکرم العلما بعد میگوید العالم الفاسق لیس بعالم. ارتفاع پیدا کرد العلما اما ادعاءً. اما در ورود وجدانا. در تخصص ارتفاع وجدانی است خروج وجدانی است و لکن تکوینا. در ورود به کمک تعبد. الورود ارتفاع الموضوع وجدانا بموونة التعبد. الوارد هو الدلیل الذی یوجب ارتفاع الموضوع وجدانا. ولی دلیل یوجب نه تکوین.

حالا قائل اینجا این طور میگوید. میگوید اینجا ورود است. چرا؟ ان الظن لا یغنی من الحق شیئا میگوید مومّن نیست ظن. ادله حجیت خبر میگوید خبر ثقه، مومّن است. با آمدن ادله حجیت شما یقین به حجیت پیدا میکنید. یقین به حجیت، یقین به در امان بودن است وجدانا. پس موضوع ان الظن لا یغنی من الحق شیئا مرتفع میشود وجدانا.

این فرمایش مبتنی بر این است که ما بگوییم که آیات ناهیه ارشاد است به عدم مؤمنیت. انصافش اینست این هم زور میطلبد. ما از لا تقف ما لیس لک به علم کشف بکنیم که میخواهد بگوید عدم علم مومّن نیست. نه گفته است تبعیت نکن. بله لازمه این که تبعیت نکنم مومّن نیست ولی شارع مقدس نگفته مومّن نیست. اون لازمه عقلیش هست. شارع نهی کرده از اتباع فقط. نهی از اتباع نهیا تکلیفا. این که ارشاد باشد به عدم مومنیت، شارع مقدس میخواهد با این ایات اونی که عقل مردم میگوید، نه.

عقل مردم برای خودشان و مولا برای خودش حرف میزند. مولا اعمال مولویت میکند بکن نکن. عقل ارشاد میکند. اصلا وادی عقل و مولا دو وادی مختلف هستند این است که میگویند خطابات شریعه خلاف ظاهر است که ارشادی باشد همین جور هم هست. مولا به حسب طبع اولیه حرف میزند میخواهد اعمال مولویت کند. عقل تو چه میفهمد چکار. اصلا عقلی وجود دارد یا نه. میفهمد یا نه. اینها ربطی به مولا ندارد. مولا یعنی اون که زور میگوید. همین. یک چیزی را که تحمیل میکند بر شما.

سوال:؟؟

جواب: ما هم همین را میگوییم. کار مولا تکلیف است. تکلیف همین تحمیل. ایجاد کلفت بر عهده مکلفین.

خب این ورود هم ناتمام است. مرحله چهارم بالاتر، تخصص. مرحوم شیخ انصاری گفته است نسبت ادله حجیت خبر با ایات ناهیه نسبتشان تخصص است. تخصصا خارج است. یک نزاعی است خیلی ظریف است بین شیخ انصاری و مرحوم اقای بروجردی. شیخ میگوید این تخصص است اقای بروجردی میگوید نه این ورود است. این را تامل بکنید یک بحث ظریفی دارد یک نکته ظریفی در کلام شیخ هست که ادعای تخصص کرده. خیلی سخت است بگوییم خبر ثقه تخصصا از ان الظن لا یغنی من الحق شیئا خارج است. خیلی سخت است ولی شیخ انصاری ادعا کرده. شیخ انصاری میدانید دیگه پدر همین اصطلاحات است. این اصطلاحات را شیخ انصاری منقح کرده. سابقین خیلی منقح نکرده. ایشان تخصیص و تخصص و حکومت و ورود اینها را مرزهایش را برای ما معین کرده. ولی اقای برورجردی میگوید این که شما میگویید تخصص درست نیست بلکه ورود است.آی

خلاصه مطالب

نکات گعده

نمسایمبلستبشیابیکه